شخص رهبر است که رد صلاحیت ها را هدایت می کند

۱۲:۴۷ bamardum 0 نظر

شخص رهبر است که رد صلاحیت ها را هدایت می کند

عیسی سحرخیز در دولت محمد خاتمی در وزارت ارشاد اسلامی، مدیرکل مطبوعات داخلی بود. پس از آن طی یک سری تلاش‌های مطبوعاتی از جمله مسولیت ماهنامه آفتاب را به عهده داشت که دیرتر توقیف شد. او یک دوره نیز رئیس "انجمن دفاع از آزادی مطبوعات" شد.

آقای عیسی سحرخیز طبق اخبار، اکثریت اصلاح طلبان متقاضی نامزدی نمایندگی مجلس هشتم، رد طلاحیت شدند. حالا چه می شود؟
واقعیت این است که امروز [چهارشنبه سوم بهمن 1386] با گذشت یک روز از مهلت قانونی چهار روزۀ اعتراض به رد صلاحیت توسط متقاضی، هنوز خیلی از افراد که شایعه رد صلاحیت آنها وجود دارد نامه رسمی را دریافت نکرده‌اند. این امر سبب می شود تا بسیاری از افراد عملا از استفاده از این امکان قانونی محروم شوند. به هر حال بررسی‌های انجام شده در مراکز فعال اصلاح طلبان، نشان می دهد که حدود 90 درصد از چهره‌های اصلاح طلب در تهران و شهرستان‌ها، رد صلاحیت شده اند. طبیعی است که در این شرايط همه تلاش می کنند تا در مسیر قانونی پیش بروند. اما از پیش و بویژه در نشست هایی که آقای خامنه‌ای با آقایان خاتمی، هاشمی و کروبی داشته، مشخص شده بود که یک تعدادی از اصلاح طلبان رد صلاحیت می شوند. البته سخنرانی‌های رهبری هم حساسیت شدید شان را نشان می داد. در نتیجه همین امر بود که آقای خاتمی در سخنرانی هفته گذشته خود در یک اقدام شگفت انگیز رد صلاحیت های گسترده اصلاح طلبان را پیش بینی کرد. گرچه در ابتدا تهمت‌های مختلف در این رابطه زده شد و گفته شد که این شایعه پراکنی است اما ابراز نظرهای مقامات رسمی به سرعت نشان داد که پیش بینی ایشان پایه در واقعیات و نشان از یک خط کلی داشته است. در این مقطع فکر می‌کنم یک سیاست صبر و انتطار هم وجود دارد تا این چهار روز بگذرد و اعتراضات قانونی هم پیش برده شود.
طبیعتا در انتها عده‌ای به رایزنی های پشت پرده با آقای خامنه‌ای خواهند پرداخت. بعضی ها هم این مساله را علنی می کنند و در عیان اعتراض خود را رو به ایشان مطرح خواهند کرد.
به نظر می آید که حجم رد صلاحیت‌ها و نوع حذف به گونه‌ای بی سابقه بوده است و این به نوبه خود سبب خواهد شد که واکنش به آن هم بی سابقه باشد.

پس به این ترتیب این شخص رهبر است که رد صلاحیت ها را هدایت می کند. درست است؟
باور من بر این است که چه شورای نگهبان و چه مسولان اجرایی وزارت کشور مستقل از اینکه بر اساس باور سیاسی و یا مذهبی خود عمل می کنند، بدون اجازه رهبر آب نمی خورند. آنها این را نشان داده‌اند و در انتخابات گذشته هم روشن شد. نمی توان گفت که رهبری که در امور بسیار جزیی تر دخالت می کند و در این مسائل هم حرف خود را زده است، نقش هدایت و راهبری این جریان را در دست ندارد. علاوه بر این اگر فرض را بر این بگذاریم که ایشان رهبری این سیاست را بر عهده ندارد، درحالی که مردم کوچه و بازار ازآن مطلع شده اند، قاعدتا ایشان هم می توانست مطلع شود و قبل از اینکه بحث به اینجا کشیده شود با یک حکم حکومتی و فرمان، آنها را از این راه بازگرداند. اینها نشان می دهد که در مسیر فرمایشات رهبری و یا منویات قلبی ایشان اقدام شده‌است و این امر بسیار بدیهی و روشن است.

حتماً اعتراضات قانونی صورت می گیرد و شاید بخشی از رد صلاحیت شده‌ها دوباره تایید صلاحیت شوند. اما بسیاری بر آن هستند که اکثریت اصلاح طلبان، شانس حضور در رقابت ها را نخواهند داشت. با توجه به این امر نظر شخصی شما چیست، آیا شرکت در انتخاباتی که نتیجۀ آن، دست کم برای اصلاح طلبان، از پیش روشن است قابل توصیه است؟
الان هنوز 7-8 هفته تا انتخابات باقی است. به نظرم باید این فضای انتخاباتی را به عنوان فرصتی برای بعضی از اعتراض ها قلمداد کنیم. و اتفاقا همین بحث رد صلاحیت‌ها کمک می کند تا فضا قدری شفاف و روشن بشود. و مسیر حرکت را هم مشخص کند.
الان دو دیدگاه وجود دارد. یکی اینکه، یک عده معتقدند که باید رفت و استمداد کرد از مقام رهبری، ایشان دخالت بکنند وعده ای را برگردانند. ما این را در مواضع آقای کروبی می بینیم. دردور گذشتۀ انتخابات هم همین روش بود که از طرف رئیس مجلس وقت دنبال شد. همین نکته عده‌ای از نمایندگان مجلس را به انتخاب سیاست تحصن واداشت. در نهایت هم شاهد این مساله بودیم که در جبهه اصلاحات یک دوپارچگی و یا بهتر بگویم سه پارگی ایجاد شد. در آن دوره عده‌ای رادیکالتر بودند. بحث تحریم را از ابتدا مطرح کردند. جریانی رفتند به آن سوی که استمداد کنند و بعد از بازگرداندن برخی رد صلاحیت شده ها در انتخابات شرکت کنند. عده‌ای هم در میان این دو خط حرکت کردند.
به نظر من امروز دو حالت می تواند پیش بیاید. اگر رد صلاحیت ها به گونه‌ای باشد که مثلا در تهران اصلاح طلبان موفق نشوند یک لیست 30 نفره از تمام طیف‌های اصلاح طلب ارايه دهند و یا در تمام کشور به اندازه کافی کاندیدا‌های اصلاح طلب ِ تایید صلاحیت شده وجود نداشته باشد که بتوان لیست 290 نفره ارايه داد، بحث عدم شرکت به صورت یکپارچه تر مطرح خواهد شد و یا اینچنین نیست و مشارکت یکپارچه وجود خواهد داشت. این بحثی است که بعد از مشخص شدن لیست نهایی تعین صلاحیت شده‌ها می توان در باره آن تصمیم گرفت.

طیف نیروهای اصلاح طلب را چگونه تعریف می کنید؟ چه کسانی در ان می گنجند؟
از میان نیروهای اصلاح طلب، اگر ملی مذهبی‌ها و نهضت آزادی را کنار بگذاریم، سه جریان قابل تشخیص است: گروهی که در اطراف آقای کروبی فعالیت می کند. این دسته تا به حال سیاست شرکت بدون قید و شرط در انتخابات را دنبال می کردند. گروهی دیگر که در اطراف آقای هاشمی هستند. بخشی از اینها بویژه نزدیکان آقای هاشمی و خانواده ایشان، فضا را طوری دیدند که اصلا ثبت نام نکردند. اما بیشتر اصلاح طلبانی که حول آقای خاتمی فعالیت می کنند، نگاهشان به انتخابات به شکل شرکت مشروط بود. این سیاست در صحبت‌های افراد شاخص این جریان دیده می شود که به عنوان نمونه می گفتند اصلاح طلبان نمی خواهند به سوخت انتخابات تبدیل شوند و اگر انتخابات رقابتی نباشد، هیچگونه اجبار و تکلیف بر خود نمی بینند که در آن شرکت کنند. در نتیجه زمزمه‌های تحریم شنیده می‌شد و در نتیجه‌ی رد صلاحیت‌ها می‌بینیم که این زمزمه بلندتر می‌شود.

نهضت آزادی اخیرا شعار عزل اعضای شورای نگبان را مطرح کرد. دلیل آنها این بود که این شورا از مسیر عدالت خارج شده است. اگر با توجه به انتخابات مجلس هفتم، ریاست جمهوری نهم و مجلس هشتم فرض را بر پذیرش اصل غیر عادل بودن شورای نگهبان بگذاریم، آیا به نظر شما دوران انتخابات بهترین زمان برای مطرح کردن آن نیست؟ و آیا ترویج این تفکر به شکسته شدن سیکل کوچک قدرت رهبری، خبرگان، شورای نگهبان که مردم در آن حضور ندارند، رهنمون نخواهد شد؟
بحثی که نهضت آزادی اخیرا مطرح کرده در انتخابات ریاست جمهوری نهم هم مطرح شد. واقعیت این است که تعدادی از اعضای شورای نگهبان، انتخابی و تعدادی دیگر انتصابی هستند. به این ترتیب مسیر قانونی تغییر آن مشخص است. اینکه آنها عدالت را رعایت می کنند یا نمی کنند. چیزی قابل اندازه گیری نیست و راه‌های قانونی خودش را هم ندارد.
اگر موضوع از عدالت خارج شدن شورای نگهبان را دقیق تر نگاه کنیم، آنوقت شاید دامنه بحثی که الان مطرح می شود، اصلا خود حاکمیت و سطوح بالای آن را زیر سوال ببرد. به هر حال اگر یک مجموعه‌ای عدالت را رعایت نمی کند و این امر دیده نمی شود، یا مقام اصلی آگاه نیست و یا آگاه است و اقدام نمی کند و در هر دو صورت نتیجه این خواهد بود که خود آن هم از عدالت خارج شده است اما این بحثی نیست که یک حزب یا گروه سیاسی در باره آن تصمیم بگیرد. چیزی است که اکثریت جامعه می‌تواند در باره آن قضاوت کند و طبیعتا اگر مردم به این ماجرا برسند، ضرورتی برای شرکت در انتخابات نمی بینند. اگر چنین اتفاقی بیافتد می توان در باره این موضوع بحث کرد. یعنی در این حالت است که اکثریت مردم چون انتخابات را و نه شورای نگهبان را - عادلانه نمی دانند، طبیعتا در آن شرکت نمی کنند و به این ترتیب آن را از مشروعیت ساقط می کنند.

شما در اینجا به نقش افکار عمومی و مردم اشاره دارید. پس نقش نیروی سیاسی چه می شود؟ آیا باید نیروی سیاسی کنار بنشیند و ببیند مردم چه می کنند و دنبال آن راه بیافتد و یا خود وظیفه دارد شرايط را تجزیه تحلیل کند و به عنوان وظیفه و فلسفه وجودی خود به مردم پیشنهاد بدهد که کدام مسیر بهتر است و کدام نیست؟
ببینید در فضایی که خفقان حاکم است مردم به این راحتی نمی توانند تصمیم بگیرند. در اینجا نقش نیروهای سیاسی، نیروهای مرجع، نقش رسانه‌ها در همان حد محدودی که وجود دارند، نقش نخبگان و روشنفکران برای آگاهی بخشی به مردم و اینکه چه راهی را باید انتخاب کرد، بسیار مهم است. من به این معنا نگفتم که مردم به طور خودبخودی کاری را انجام می دهند. آنچه را که به عنوان آگاهی و اقدام سیاسی مردم می گویم در واقع برآمده از واکنش‌های جریان‌های سیاسی و نهادهای جامعه مدنی و بویژه گروه‌های مرجع و نخبگان و رسانه‌های عمومی است. به همین دلیل بود که از ابتدا گفتم ما الان یک هفت - هشت هفته‌ای وقت داریم و در این زمان باقی مانده باید تمام تلاش صرف بالا بردن سطح آگاهی مردم شود.

پیشنهاد نهضت آزادی یک بخش دیگر هم داشت و آن اینکه انتخابات با نظارت سازمان‌های بین‌المللی انجام بگیرد. آیا به نظر شما این امر امکانپذیر است؟ و اگر باشد آیا می تواند نقش مثبتی در برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه داشته باشد؟
وقتی این موضوع در جامعه طرح شود به آهستگی خود را جا می اندازد. حال حاکمیت هر چقدر بیشتر به گونه‌ای عمل کند که نشانگر عدم تمایل وی به برگزاری انتخابات آزاد و سالم در ایران باشد، این باور که ما باید از نهادهای بین‌المللی بخواهیم که بیایند و نظارت بکنند و دعوای موجود میان دوطرف را سامان بدهند در جامعه گسترش بیشتری می یابد. در نتیجه در میان نیروهای سیاسی هم این مساله طرفداران بیشتری پیدا می کند و حرکت به آن سمت شروع می شود.
در عین حال باید بدانیم که در سازمان‌های بین المللی هم یک دیوان سالاری خاص عمل میکند. از جمله اینکه نظارت بین المللی فقط با خواست و رضایت حکومت امکان پذیر میشود. اما بحث اینجاست که گستردگی چنین نظری سبب خواهد شد که مشروعیت حکومتی که نمی تواند انتخابات آزاد و عادلانه را پیش ببرد در عرصه ملی و بین المللی زیر سوال برود. تاکید می کنم به لحاظ اجرایی این امر راحتی نیست که مثلا یک حزب بخواهد و سازمان ملل هم بیاید و در انتخابات یک کشور دخالت کند.

حال اگر بگوییم از درخواست نظارت سازمان‌های بین‌المللی تا شعار رفراندوم یک قدم بیشتر نمانده است، آیا به نظر شما اغراق کرده‌ایم؟
من فکر می کنم بله. حتی بیش از اغراق است. اینکه جامعه چه زمانی به این می رسد که این حاکمیت دیگر مشروعیت ندارد، خود بحث و مسیری طولانی است. وقتی که جامعه‌ای توانایی آن را ندارد خواست خودش را مبنی بر انتخابات آزاد به حاکمیت تحمیل کند، طبیعتا برای رسیدن به برگزاری رفراندوم آمادگی بسیار کمتری دارد. نکته مهم در اینجاست که مسیر درخواست انتخابات آزاد، هزینه‌ای به مراتب کمتر از رفراندوم طلب می‌کند.

به عنوان جمع بندی این بحث، سوال آخر خود را از شما می پرسم. الان یعنی در لحظه حاضر، شما چه برخوردی را تشویق می کنید، شرکت یا عدم شرکت در انتخابات؟
به نظر من اگر در لحظه حاضر شعار عدم شرکت و یا تحریم مطرح شود، معنی آن این خواهد بود که خود را از امکان موجود که ویژگی فضای انتخابات است محروم کنیم. یعنی ما به جای اینکه نظرات خود را به خانه‌های مردم ببریم خود خانه نشین می‌شویم. پس طرح بحث شرکت مشروط را بهترین گزینه می‌دانم.

آقای عیسی سحرخیز از شما سپاسگزاریم

0 نظرات: