واگذاري فروش نفت به بنياد مستضعفان

۱۱:۱۶ bamardum 0 نظر

واگذاري فروش نفت به بنياد مستضعفان
استفاده از اختيارات رهبر براي مقابله با تحريم ها
همزمان با اعلام تشديد تحريم هاي اروپا، و افزايش اخبار منتشره درباره احتمال حمله نظامي اسرائيل يا آمريکا به ‏ايران، دولت سلسله اقداماتي را آغاز کرده که به گفته کارشناسان با دور زدن قانون و با استفاده از اختيارات رهبري ‏امکان پذير مي تواند بود. انتقال اجازه تجارت نفت به بنياد مستضعفان، انتقال دارائي هاي ايران از بانک هاي اروپائي ‏و سرانجام واردات کالاهاي اساسي که مجلس اجازه آن را به دولت نداده بود از جمله اقداماتي است که در روزهاي ‏اخير اطلاعاتي درباره آن منتشر شده است.‏
سعيد ليلاز تحليلگر اقتصادي برداشت از حساب ذخيره ارزي براي واردات کالا با وجود مخالفت مجلس را، که به گفته ‏رييس جمهور بعد از آن امکان پذير شد که وي از رهبر جمهوري اسلامي اجازه گرفت، بدعتي خطرناک در جمهوري ‏اسلامي دانسته است. اين گفتگو بعد از مصاحبه تلويزيوني محمود احمدي نژاد با مشاور خود صورت گرفت که در آن ‏فاش کرد که بعد از رد پيشنهاد دولت در مجلس نزد رهبري رفته است صورت پذيرفت.‏
بخش ديگري از همين مصاحبه تلويزيوني (که منقدان دولت با اشاره به اين که مهدي کلهر مجري مصاحبه مشاور ‏رسانه اي رييس جمهور يک فرد فرهنگي و بي اطلاع از مسائلي اقتصادي است آن را شوتلويزيوني، و پرده داري ‏خواندند و شعارهاي بي محتوا و به دور از واقعيت هاي علمي خواندند) به موضوع مهم آزاد سازي بهاي سوخت و ‏پرداخت ماهانه اي نقد به مردم ايران اختصاص دارد. منقدان دولت چنين کاري را با توجه به نزديک بودن تاريخ ‏انتخابات رياست جمهوري هزينه کردن از بودجه عمومي براي خريد راي و ايجاد محبوبيت خوانده و آن را در راستاي ‏مقدمه سازي دولت براي کاستن از مصرف بنزين و به نوعي آماده شدن براي روزهاي سخت تر به حساب آورده اند.‏
از مقدماتي که دولت براي مقابله با شرايط فوق العاده احتمالي برگزيده امضاي تقاهم نامه بين وزارت نفت ايران و بنياد ‏مستضعفان مهم تر از همه بوده و نظر کارشناسان خارجي را جلب کرده است. دو سال پيش به دنبال انتشار اولين ‏قطعنامه شوراي امنيت عليه ايران، دولت هفت ميليارد دلار از پروژه هاي نفتي را به قرارگاه خاتم الانبياي سپاه ‏پاسداران واگذار کرد که اين پيش گيري با توجه به خروج بعدي شرکت هاي معتبر خارجي از حوزه استخراج نفت ‏ايران معنا يافت. در آن زمان سپاه پاسداران با خريد چند شرکت تخصصي عملا وارد حوزه صنعت نفت شد. اما اينک ‏بنياد مستضعفان که سابقه حضور در بازار نفتي جهان را ندارد بدون رعايت تشريفات قانوني اجازه گرفته است که ‏دوشادوش وزارت نفت به فروش نفت بپردازد از ديد حاکميتي يک تدبير تازه است که مي تواند در آينده معضلات ‏فراواني به بار آورد.‏
يک نماينده سابق مجلس شب گذشته در گفتگو با روز اظهار نظر کرد که اين تفاهم نامه نمي تواند موافق با قانون ‏اساسي باشد چرا که عملا تجارت مهم ترين ماده اوليه کشور و تامين کننده بخش اعظم بودجه است را از يک نهاد دولتي ‏که زير پرسش و استيضاح مجلس قرار دارد خارج مي کند. همين نماينده ترک تشريفات براي چنين واگذاري مهمي را ‏نشان دهنده حساسيت شرايط کشور دانست و گفت اگر ضرورت زماني وجود نمي داشت مي شد همين عمل با رعايت ‏تشريفات در عرض سه ماه صورت داد.‏
تاسيس شرکت هاي نيمه دولتي و به ظاهر خصوصي براي انجام معاملاتي که بازرگاني بين المللي از انجام آن با دولت ‏جمهوري اسلامي خودداري مي کند از دوران مشهور به سازندگي آغاز شد. چند موسسه بزرگ تجارت دريائي و ‏صنايع نفت و گاز از همان دوران باقي مانده اند. بزرگ ترين شرکت موجود در اين زمينه پارس اويل که مدت ها بهزاد ‏نبوي و ترکان وزيران سابق عهده دار مديريت آن بودند و در صنايع جهاني نفت هم داراي مشخصات و سابقه اي شد و ‏حتي در مواردي به خواست دولت، موسسات بزرگي مانند هالي برتون آمريکا [که ديک چيني معاون فعلي رييس ‏جمهور آمريکا از مالکان ان است] را وارد صحنه کرد. ‏
در تفاهم نامه اي که بين سيف الله جشن ساز مدير عامل شرکت ملي نفت ايران و محمد فروزنده وزير سابق سپاه و ‏مدير عامل بنياد مستضعفان امضا شده، بنياد مستضعفان اجازه دارد در کنار شرکت ملي نفت ايران به فروش نفت اين ‏کشور در بازارهاي بين المللي بپردازد‏‎. ‎
هدف از اين کار را متنوع کردن بازارها و فهرست خريداران نفت و فراورده هاي نفتي ايران اعلام کرده شد و ‏مديرعامل شرکت ملي نفت ايران گفت بت اين تفاهم نامه شرکت ملي نفت ايران قدرت مانور وسيع تري براي فروش ‏نفت خودش فراهم مي کند و راهکارهاي جديدي را تجربه خواهد کرد‏‎. ‎
آن چه بر پيچيدگي قانوني موضوع مي افزايد و تنها مي تواند با استفاده از اختيارات قانوني ولي فقيه صورت گرفته ‏باشد اين است که بيناد مستضعفان در اين معامله شرکتي غيردولتي به حساب آورده شده و معلوم نيست که چگونه يک ‏موسسه غيردولتي بدون رعايت تشريفات مناقصه مي تواند به چنين معامله اي وارد شود. به همين جهت آقاي فروزنده ‏در مراسم امضاي تفاهم نامه گفته احساس من اين است که وزارت نفت مي خواهد آرام آرام يکي از بخش هايي که ‏کاملا بسته بوده است باز کند و قصد دارد نقطه شروعي را اعلام کند و انحصاري از اين بابت در اختيار بنياد نيست‎.‎اين در حالي است که بر اساس قانون، فروش نفت در اختيار شرکت ملي نفت ايران است و درست به همين دليل مدير ‏عامل شرکت ملي نفت ايران گفته اگر بنياد خريدار نفت ايران باشد نيازي به اخذ مجوز نيست ولي اگر بنياد بخواهد ‏رقيب شرکت ملي نفت باشد مجوز آن را نيز خواهيم گرفت‎. ‎
در اين تفاهم نامه، بنياد به عنوان بخش خصوصي در حوزه فروش نفت خام، فراورده هاي نفتي و محصولات ‏پتروشيمي در بازارهاي جهاني فعاليت خواهد کرد‎. ‎‏ اما کارشناسان معتقدند عملا بنياد خريدار نفت خواهد شد و آن را ‏دربازار ازاد جهاني به عنوان يک فروشنده بخش خصوصي عرضه خواهد کرد تا خريداران حريص بتوانند تحريم هاي ‏احتمالي را دور بزنند و به بهاي کمتر نفت ايران را بخرند.‏
‎‎بزرگترين موسسه غير دولتي‎‎
بنياد مستضعفان در تابستان سال 1358 با سرمايه اوليه شرکت ها و موسسات مصادره شده توسط دادگاه هاي انقلاب ‏هدف کمک به فقرا و نيازمندان تاسيس شد ‏‎.‎اما در گذر ايام تبديل به موسسه اي اقتصادي شد که به نوشته بعضي از ‏منابع از بزرگ ترين نهادهاي اقتصادي خاورميانه به حساب مي آيد. اولين بار اين سخن را محسن رفيق دوست رييس ‏سابق بنياد بر زبان آورد که بعدا جاي خود را به محمد فروزنده داد. هر دو اين مديران قبل از انتصاب به مديريت بيناد ‏در سپاه پاسداران مشغول خدمت و چندي وزير سپاه و يا دفاع بوده اند.‏
از نظر حقوقي، بنياد نه يک موسسه دولتي و نه يک موسسه خصوصي است بلکه يک موسسه اي عمومي است که ‏دولت اجازه دخالت در آن را ندارد و زير نظر مستقيم رهبر ايران اداره مي شود و فقط جوابگوي اوست گرچه با ‏اجازه رهبر، مجلس در يک زمان تحقيق و تفحضي درباره کار اين بنياد کرده است‎.‎
بنياد در زمينه هاي مختلفي فعاليت دارد از تجارت، کشاورزي و حمل و نقل گرفته تا ساختمان سازي و عمران، صنعت ‏و معدن و فعاليت هاي فرهنگي و اجتماعي‎. ‎
اين نهاد در طول نزديک به سي سال اخير علاوه بر فعاليت هاي اقتصادي و تجاري، در اجراي بزرگترين پروژه هاي ‏عمراني نظير ساخت سد، جاده، راه آهن و پروژه هاي نفت و گاز فعال بوده و اکنون نيز براي اولين بار در تاريخ ‏ايران، پايش به معاملات نفتي باز شده است‏‎. ‎
‎‎عقب نشيني در تهران‎‎
اقدامات آماده سازي اقتصادي تنها پي آمدهاي اعلام تشديد تحريم اروپائي نبود، بلکه همزمان با قطعي شدن تصميم ‏اروپا، ابتدا رييس ستاد نيروهاي مسلح و بعد از آن چند تن از نمايندگان مجلس از لزوم توجه به نکات مثبت بسته ‏پيشنهادي اروپا گفتند. اين سخن همزمان با حضور سولانا در تهران از سوي علي لاريجاني بيان شده بود اما دولت ‏بلافاصله تا جائي با آن مخالفت کرد که سخنگوي دولت منتظر خروج سولانا نماند و خبر از رد بسته توسط دولت ايران ‏داد و روزنامه کيهان هم به عنوان سخنگوي همفکران دولت تندرو احمدي نژاد اعلام کرد که بسته خالي است و توسط ‏دولت رد شده است. آن چه به گفته دکتر فيروزآبادي اهميت مي داد اين بود که خلاف سياست دولت صورت مي گرفت ‏که از پايان سرد سفر سولانا استفبال کرد و حتي روزنامه دولت اعلام داشت که رييس جمهور و رييس مجلس حاضر به ‏پذيرفتن سولانا نشده اند.‏
با اين تغيير تاکتيکي که به نظر مي رسيد ديرتر از آن اتخاذ شد که اثر بگذارد، وزير خارجه هم ماموريت گرفت که ‏اعلام دارد بسته پيشنهادي پنج به اضافه يک رد نشده است. اين نظر که کاملا خلاف مشهود سياست دولت بود روز بعد ‏تعديل شد. اما عقب نشيني بزرگ تر توسط روزنامه کيهان صورت گرفت که تمام نوشته هاي خود در زمان سفر سولانا ‏را از ياد برد و در سرمقاله روز سه شنبه خود نوشت در حالي که ايران مشغول بررسي بسته پيشنهادي بوده چرا ‏اتحاديه اروپا تصميم به تشديد تحريم ها گرفته است.‏
‎ ‎در تحريم هاي جديد که به گفته مقام هاي اتحاديه اروپا در واکنش به امتناع جمهوري اسلامي از همکاري با جامعه بين ‏المللي و عدم اجراي مصوبات شوراي امنيت سازمان ملل اعمال مي شود، ۲۰ تن از مقام هاي جمهوري اسلامي و ۱۵ ‏سازماني که در مصوبه جديد اتحاديه اروپا از آنان به عنوان "افراد و سازمان هاي درگير در برنامه هسته اي جمهوري ‏اسلامي" نامبرده شده در ليست سياه ممنوعيت دريافت ويزاي اتحاديه اروپا قرار گرفته اند‏‎.‎تاکنون اسامي کامل افراد و سازمان هاي ممنوع الورود به اتحاديه اروپا منتشر نشده اما روز سه شنبه اعلام شد که ‏غلامرضا آقا زاده، رييس سازمان انرژي اتمي ايران، محمد مصطفي نجار، وزير دفاع و محمد علي جعفري، فرمانده ‏سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در فهرست افراد ممنوع براي دريافت ويزاي کشورهاي عضو اتحاديه قرار گرفته ‏اند.ساير اسامي اين فهرست تاکنون منتشر نشده است‏‎.‎‏ ناگفته نماند که غلامرضا آقازاده از پر تردترين مقامات ايراني به ‏کشورهاي اروپائي است و وزير دفاع هم چند باري به کشورهاي اروپائي سفر کرده است اما از سفرهاي اروپائي ‏فرمانده سپاه و ساير مقامات درجه دو که نامشان در فهرست اتحاديه اروپا آمده خبري در دست نيست.‏
‎‎آغاز عمليات تحريم اروپا‎‎‏ ‏‎ روز سه شنبه يک مقام وزارت خارجه بريتانيا به روزنامه شرق الاوسط گفت: دستور انسداد دارايي هاي بانک ملي ‏ايران‎ ‎در لندن حداکثر تا پنجشنبه صادر مي شود. اين خبر در حالي است که هم اکنون امکان انجام معاملات تجاري ‏بانک ملي حتا شعبه هاي‎ ‎داخل ايران با اروپا وجود ندارد‎. ‎ انتخاب از قول خبرنگار خود نوشته است که يک منبع نزديک به سفارت ايران‎ ‎در ايتاليا گفت که مسدود کردن دارايي ‏هاي ايران در ايتالياهم آغاز شده است.‏
اطلاعات بيشتري که انتخاب داده نشان مي دهد زهره وند سفير ايران در ايتاليا‎ ‎‏ به تهران خبر داده که امروز ‏دستورالعملي مبني بر انسداد دارايي هاي ايران از يک مقام قضائي دريافت‎ ‎کرده است‎.‎
جالب اين که با وجود هشدار قبلي زهره وند سفير معزول جمهوري اسلامي در رم، ديروز آشکار شد که هنوز سه و نيم ‏ميليارد دلار در بانک هاي ايتاليا وجود داشته و انتقال صورت نپذيرفته بوده.‏
کارشناسان معتقدند به نظر نمي رسد با تمامي تبليغاتي که دولت در مورد انتقال دارائي هاي ايران از اروپا و آمريکا به ‏کار برده تمامي ذخاير ايران از بانک هاي اروپائي به بانک هاي آسيايي منتقل شده باشد. گرچه در همين زمان کم ‏نيستند کارشناساني که بانک هاي درجه دوم آسيايي را در اين شرايط رکودي جهان جاي نامطمئي مي بينند که احتمال ‏صدمه خوردن به دارائي هاي کشور در آن بسيار زياد است.‏‎

0 نظرات:

"زارعي" کداميک از اينهاست؟

۱۱:۰۱ bamardum 1 نظر

"زارعي" کداميک از اينهاست؟
طرح امنيت اجتماعي با شدت و حدت بيشتري در حال اجراست. شهر، پر از "زارعي" شده. سردار زارعي ها، قبل از ‏دستگيري در
شرايط نماز جمعه خصوصي.‏آن وقت ها ما، به عنوان مردماني که بايد براي سر و مو و لباس مان جواب مي داديم، نمي دانستيم سردارها، عصر و ‏شب که به خلوت مي روند، چه مي کنند. حالا مي دانيم. پس سئوال اين است: از ميان اينان، کدام شان زارعي ست؟ يا ‏‏"زارعيه". زارع، مونث هم دارد، ندارد؟مي گويند همه تراژدي ها با يک سوء تفاهم آغاز مي شوند. از همين رو ما سال هاي سال کوشيديم براي پرهيز از ‏تراژدي، به سوء تفاهمات راه ندهيم. هي گفتند و گفتند که اينها حرف دشمنان انقلاب است. برنامه است براي بدنامي ؛ ‏براي خراب کردن. براي ترور شخصيت....و ما گريه کرديم پاي منبرهاي واعظان. و لابد گريه براي بيداريست. ملت ‏بيدارتر مي شود. و شد.‏حالا خودتان گفته ايد که دو نماينده مجلس، فساد اخلاقي دارند. شما خبر داده ايد که سردار زارعي نماز جمعه خصوصي ‏برپا مي دارد و به نماز مي ايستد در پس پيشنمازان عريان. خبر از شما رسيد که قاضي مرتضوي، پرونده فساد جنسي ‏دارد؛ قاضي مقيم کردستان، اهل لواط است و وزير اسبق در اتاق کارش، همان کارهايي را مي کرده که مردمان عادي ‏در خانه هايشان و با محارمين شان....‏و اينها تازه خبرهاي فساد جنسي و اخلاقيست.‏حالا در همين يک قلم، اين سوء تفاهم است اگر فکر کنيم در ميان اين پليس هاي مذکر و مونثي که به خيابان فرستاده ‏ايد، زارعي ها مشغول انتخاب پيشنمازان بعدي خود هستند؟ اشتباه است اگر بهراسيم که پسران جواني که مي گيريد، ‏براي قاضيان لواط کار هستند؟ از کجا بدانيم بچه هايي که سوار ماشين هاي گشت شما مي شوند، سالم به خانه بر مي ‏گردند؟ ‏اصلا از کجا بدانيم که زارعي دوباره ميان اينها نيست؟ آن هم بعد از آنکه صد تومان داده و يک شب بيرون خوابيده.و ‏آن هم بعد از آنکه ديده است و ديده اند که در "جمهوري اسلامي" مي توان نه فقط به حريم زنان ايران، که به حريم ‏‏"اصول مقدس و پايه اي" هم پا گذاشت و پاسخ نداد.‏يادش به خير نباد، روزهايي که براي ملاقات به زندان قزل حصار مي رفتيم، . در آنجا ميني بوس هايي بودند که ‏خانواده هاي زندانيان را از سر جاده تا واحد هاي مختلف زندان مي رساندند.هم خانواده زندانيان سياسي، هم وابستگان ‏زندانيان عادي. در ميني بوس ها، پاسداري هم مي نشست و نظارت مي کرد بر آرامش حضار. ما که وابستگان زندانيان ‏سياسي بوديم، همه غمگين، سر در گريبان داشتيم. خانواده قاچاقچيان و قاتلين و کلاهبرداران اما، انگار به "پيک نيک" ‏آمده بودند. بلند بلند مي گفتند ـ از بالا تا پايين حکومت را ـ و مي خنديدند و بي خيال "برادر پاسدار".‏روزي پاسدار تازه از راه رسيده اي، وقتي حرف ها به بالاتري ها هم رسيد، به تشر گفت: دهانتان را ببنديد! از ميان ‏جمع، زني که همسرش 13 نفر را عصمت دريده بود به نام اسلام، بلندتر پاسخش داد که: چه خبرته داداش! مگر ‏شوهران ما جرم شان سياسي ست که با ما اينطوري حرف مي زني! و پاسدار خاموشي گرفت.‏حکايت امروز که وابستگان سردار زارعي ها، در پيک نيک سرزمين باستاني ما، به وقاحت مي گويند: مگر شوهران ‏ما از حقوق بشر حرف زده اند که آنها را زير شکنجه مي گيريد؟ چند مورد تجاوز و چند کيلو فساد که اين حرف ها را ‏ندارد!و تازه در زماني که هر کار بايد "کرد" الا سخن گفتن از "حق". ‏راستي در ميان اين پليس ها و پليسه هايي که در شهر ريخته ايد، کدام شان زارعي ست کدام شان زارعيه؟ دختران و ‏پسران ما را به سردار اهل نماز مي سپاريد يا قاضي اهل لواط؟ و خود شب چگونه سر بر بالين مي گذاريد با نظامي که ‏امروز بيش از هر چيز زارعي پرور شده است و مرتضوي سرور!
نوشابه امیری
منبع : ادوارنیوز

1 نظرات:

چمران ، مصدقی وطن پرست

۲۱:۴۳ bamardum 3 نظر

چمران ، مصدقی وطن پرست
بعد از کودتای آمریکایی – انگلیسی 28 مرداد 1332 و سقوط دولت ملي دکتر مصدق ، رعب و وحشت فضای جامعه را فرا گرفته بود . در چنین تب و تابی آنهایی که دل در گرو آزادی ملت داشتند با ایجاد جمعیت ها و جمع آوری نیروهای علاقه مند به مبارزه تلاش می کردند، استبداد مطلقه شاهنشاهی را در هم شکنند . در این میان نقش جوانان بخصوص دانشگاهیان بسیار بود . در میان علاقه مندان به شرکت در جلسات تفسير قرآن آيت الله طالقاني در مسجد هدايت ، جوانی که جثه ای کوچک و به ظاهر ضعیف و خطی زيبا كه نشان از صفاي باطن و آرامش عميق دروني اش داشت همراه با دیگر دوستان و هم سن و سالش به فعالیت در نهضت ملی پرداخته و مسئولیت پخش روزنامه « راه مصدق ، ارگان نهضت مقاومت ملي » را بر عهده داشت و با آگاهی از شكنجه و خطرات این مسئولیت بسیار فعال بود . تدارك اولين اعتراض گسترده دانشجويي به كودتاي سياه 28 مرداد در روزهاي 16 و 17 مهرماه سال 1332 ، برگزاري تظاهرات 21 آبان همان سال كه همزمان با محاكمه دكتر مصدق در دادگاه هاي ناعادلانه شاه در حال انجام بود و سازماندهي و حضور در تظاهرات 16 آذر به مناسبت سفر نيكسون معاون رئيس جمهور آمريكا و برقراري روابط سياسي مجدد با دولت كودتاگر انگليس و به رشته تحرير در آوردن مفصل ترين و مستندترين گزارش واقعه خونين 16 آذر كه در نشريات متعددي در داخل و خارج در همان زمان، پخش و منتشر گرديد از دیگر فعالیت هایش است . علاقه مندی به ورزش باستاني و کشتی سبب آشنایی با غلامرضا تختي و فراگیری بسیاری از فنون كشتي از این پهلوان نام دار شد . استعداد كم نظير در دروس تئوري و عملي سبب شد پس از ورود به دانشگاه و تحصيل در رشته الكترومكانيك، در سال 1336 با احراز رتبه اول فارغ التحصيل شده و طي دوران تحصيل از بهترين شاگردان دانشكده فني شود . کسب بالاترین نمره و شاگرد اول دانشکده فنی باعث شد که وی بتواند طبق قانون ، توسط دولت به خارج از کشور اعزام شود . ابتدا به شهر دانشجويي به نام كالج استيشن در ايالت تگزاس رفته و از دانشگاه A&M فوق ليسانس در رشته الكترونيك گرفته و سپس به دانشگاه معروف بركلي در كاليفرنيا رفته و دكتراي خود را در همين رشته به پايان رساند (سال 1341). سپس در يك شركت بزرگ آمريكايي به نام بل كه روي پروژه هاي علمي قمر مصنوعي فعاليت داشت استخدام و تا تيرماه 1344 (1967) كه به همراه دوستانش به خاور ميانه رفت، در اين شركت فعاليت داشت. در طي دوران و پس از پايان تحصيلاتش در آمريكا به فعاليت هاي اعتراضي، سركوب و خشونت شاه شركت داشته و به هر مناسبتي در جلو سازمان ملل يا سفارتخانه ايران در واشينگتن تجمع و با سردادن فرياد مرگ بر شاه ـ زنده باد مصدق ، صداي اعتراض خود را به گوش جهانيان مي رساندند. در سال 1962 (1341) پس از فارغ التحصيل شدن با خانواده خود به نيوجرسي منتقل شد و ضمن عضويت در شوراي مركزي جبهه ملي به عنوان عضو هيئت اجرايي و مسئول مالي به فعالیت پرداخت . تدارك اعتراضات و بسيج دانشجويان در جلوی سازمان ملل در نيويورك ـ در جلوی كاخ سفيد در واشينگتن و همچنين سفارت ايران در شهر واشينگتن و ساير كنسولگري ها در شهرهاي شيكاگو ـ نيويورك ـ سانفرانسيسكـو در جهت اعتراض به وضعيت سياسي ـ اجتماعي ايران بخش عمده اي از تلاش و فعاليت هايش در اين سال ها است . ماجرای بست نشستن در عبادتگاه سازمان ملل بسی خواندنی است . در سازمان ملل ، محلي به عنوان معبد طراحي گرديده كه نه مسجد است نه كليسا، صرفاً عبادتگاه است. اتاقي است بزرگ و ساده كه به صورت يك اتاق آرام و فضايي روحاني طراحي شده و بازديدكنندگان بعضاً در اين محل لحظاتي توقف كرده و با خود خلوت و به نيايش دروني مي پردازند. دوازده نفر از ایرانیان طبق قرار قبلی در اين محل حاضر شده و اصطلاحاً بست می نشینند . پس از چند دقيقه توجه مأمورين به این نفرات که بيش از حد معمول در محل عبادتگاه توقف کرده اند جلب می شود . مامورین خواستار خروج این نفرات از عبادتگاه می شوند . جمع متحصن خواستار ملاقات با دبير كل سازمان ملل می شوند كه با مخالفت مأمورين روبرو می شوند از طرفی دیگرعده اي از اعضاء جبهه ملي و دانشجويان هم در خارج از ساختمان تجمع كرده و پلاكاردهايي و بيانيه هايي به زبان انگليسي در اعتراض به شاه و هيئت حاكمه ايران بين توريست ها و مردم توزيع می کنند . خبر تحصن ايرانيان در محل سازمان ملل خبرنگاران را به آنجا مي كشاند .مأمورين كه از خروج متحصنين نااميد مي شوند گارد مخصوص را آورده و دست و پاي آنها را گرفته كشان كشان از سازمان ملل بيرون مي برند، و خبرنگاران خارجي و تلويزيون هاي سراسري آمريكـا از اين صحنه فيلمبرداري مي كنند. روي زمين كشيده شدن دكتر چمران با سر طاس به روي پله هاي سازمان ملل صحنه جمعي را در اخبار كانال هاي مختلف تلويزيون آمريكا به وجود مي آورد. بديهي است اين فيلم براي حركت و مبارزه عليه شاه دستاورد مهمي بود ولي براي چمران بسيار گران تمام شد زيرا اين نوع حركت ها براي يك محقق در يك شركت بزرگ علمي قابل قبول نمي توانست باشد. پس از تشکیل نهضت آزادی ایران توسط ، مهندس مهدی بازرگان ، دکتر یدالله سحابی ، و آیت الله سید محمود طالقانی در ارديبهشت 1340 در داخل کشور، به پيشنهاد دكتر شريعتي از پاريس نهضت آزادي ايران در اواخر خرداد 1341 در خارج از كشور تشكيل و اولين شوراي نهضت در خارج از كشور با حضور قطب زاده ـ چمران ـ يزدي ـ پرويز امين ـ شريعتي تشكيل شد و بي سر و صدا نسبت به عضوگيري نيروهاي ملي و مذهبي پرداخت . پس از سركوب قيام 15 خرداد توسط رژيم پهلوي ، جمعي از فعالان جهت ديدن دوره هاي ويژه اي به مصر و الجزاير اعزام شده و در تيرمـاه 1343 ـ چمـران ـ يـزدي ـ پرويـز اميـن ـ بهـرام راستين ـ علي شريعتان با عزیمت به قاهره به دیدن آموزش هاي تئوريك سازماندهي جنگ هاي چريكي و نظامي ـ كارهاي انفجاري ـ تيراندازي با اسلحه هاي مختلف می پردازند . در 9 ژانويه 1964 اولين جلسه آشنايي هيأت ايراني تحت عنوان نمايندگان سازمان (سماع) سازمان مخصـوص اتحـاد و عمـل با نمايندگان جمال عبدالناصر تشكيل و موافقت نامه اي جهت برگزاري دوره هاي نظامي و چريكي توسط اعضاء سماع و ساير كساني كه توسط اين سازمان معرفي گردیده به امضاء رسید. چمران پس از طي دوره هاي مختلف نظامي و فنون چريكي در تابستان 1343 به آمريكا باز گشت . در سال 50 امام موسي صدر در سفري به تهران ضمن ملاقات با مهندس بازرگان و گزارش خدمات در لبنان از تشكيل يك مدرسه در شهر صدر خبر می دهد و از ایشان تقاضای معرفی يك مهندس مجرب جهت اداره مدرسه را خواستار می شود . مهندس بازرگان، چمران را معرفي مي نمايد. پس از تماس امام موسي صدر با چمران اين امر مورد قبول چمران واقع شده و چمران مجدداً همه چيز را رها كرده و به سوي لبنان رهسپار مي گردد. بعد از پيروزي انقلاب، چمران به ايران بازگشت تا تمام تجارب گرانبهاي خود را كه با از دست دادن همه نعمت هاي دنيوي اعم از شغل و منصب و زن و فرزند به دست آورده بود در اختيار انقلاب قرار دهد. ورود او با استقبال مهندس بازرگان روبرو گرديد و او را به عنوان معاونت نخست وزيري در امور انقلاب و پس از مدتی به عنوان وزير دفاع دولت موقت انتخاب نمود . دشمنان دانا و دوستان نادان با تهمت و سم پاشي ، دل پاك و منزه او را مدام به رنج مي آوردند. گاهي او را مسبب فجايع لبنان مي ناميدند و سقوط تل زعتر و كشتار شيعيان را به او نسبت مي دادند و گاه او را عامل سيا و موساد مي خواندند. اما او سربلند و سرافراز و اميدوار به رضاي حق سر بر آستان الهي داشت و با عشق و ايثار در حال خدمت به كشور بود . بعد از استعفاي دولت موقت در انتخابات مجلس شوراي اسلامي دوره اول شركت نموده و از تهران در دور نخست به مجلس راه يافت. با آغاز جنگ عراق بر علیه ايران راهي مناطق جنوب شد و با تشكيل ستاد جنگ هاي نامنظم و در اهواز مستقر گرديـد. خدمـات او در طـرح آب انـدازي در دشـت و اراضـي اطراف اهواز تانك هاي عراقي را زمين گير كرد و همچنين با رشادت و برنامه ريزي توانست محاصره سوسنگرد را در سال 59 شكسته و از سقوط سوسنگرد براي بار دوم جلوگيري كرده و از ورود لشگريان پليد صدام به اين شهر و فجايعي كه مي توانست داشته باشد ممانعت نمايد. و سرانجام دست تقدير اين شيرمرد خدا و اسوه تقوي و اين مبارز ميدان جنگ با نفس با انفجاري در پشت سرش در روز 31 خرداد 60 در منطقه دهلاويه، لقاء حق را لبيك گفت و به ديدار حق شتافت.

امیر حسین کاظمی

*برگرفته از خاطرات دکتر ابراهیم یزدی دبیر کل نهضت آزادی ایران و وزیر امور خارجه دولت موقت .

منبع : با مردم

3 نظرات:

پاسخ به برخي مواضع آقاي دكتر نوري‌زاده پيرامون انقلاب 135

۱:۱۰ bamardum 0 نظر

پاسخ به برخي مواضع آقاي دكتر نوري‌زاده پيرامون انقلاب 135
چرا دكتر يزدي (2)
آقاي دكتر عليرضا نوري‌زاده در پاسخ به مقاله‌ي اينجانب موسوم به " چرا دكتر يزدي " طي دو برنامه‌ي متوالي در تلويزيون " كانال يك " مواردي را اعلام كردند كه نگارنده بنا به سه دليل خود را موظف به پاسخ‌گويي دوباره دانست، نخست، متانت ايشان در تبيين مواضع و به‌كارگيري ادبياتي در سخن بود كه امكان ادامه‌ي گفتگو را نه تنها فراهم كه ضروري مي‌ساخت. دوم، طبيعي بود كه ايشان در ظرف نيم ساعت نمي‌توانند به تمامي موارد اشاره داشته باشند و از اين رو با توجه به اهميت برخي مطالب كه روشن شدن آن‌ها به زعم نويسنده‌ي اين سطور براي ملت ايران و به ويژه جوانان ضروري و مفيد است، مانند آرمان‌ها و مطالبات انقلاب اسلامي 1357، علل شكل‌گيري انقلاب، نقش شخصيت‌ها در تاريخ انقلاب، فضاي آن دوره و نظاير آن كه امروز هم مي‌تواند براي ملت ايران روشن‌گر باشد و اين ملت را از آزمودن آزموده‌ها بر حذر دارد و سوم، آن كه به نظر مي‌رسد متاسفانه در برخي موارد، آقاي دكتر نوري‌زاده يا بيانات بنده را مورد توجه قرار نداده‌اند و يا آن كه از مطالب مطروحه خلاف محورهاي مورد نظر نويسنده برداشت كرده‌اند و همان‌گونه كه ايشان اشاره كرده و از گفتگوي دو نسل استقبال مي‌كنند، نگارنده نيز بر اين باور است كه اين‌چنين گفتگوهايي در يك نگاه كلان‌تر به تعامل بين نسل‌ها نيز كمك كرده و اين موضوع در فرهنگ استبدادزده‌ي ايراني ضمن آن كه كاملا تازگي دارد، مي‌تواند منشا خير فراوان قرار گيرد.

1. نخستين موردي كه بايد به آن توجه داشت اين است كه به رغم نظر آقاي دكتر نوري‌زاده، نگارنده‌ي اين سطور، نه نمايندگي آقاي دكتر يزدي را به عهده دارد و نه دفاع از ايشان را مفيد و ضروري مي‌داند، علت آن است كه اولا تا كنون هرگز به طور رسمي و يا غير رسمي چنين توافقي از سوي ايشان و يا نويسنده ابراز نشده است و دوم اين كه به زعم نويسنده‌ي متن حاضر، تنها سابقه‌ي بيش از 50 سال فعاليت سياسي آقاي دكتر يزدي است كه مي‌تواند از ايشان دفاع كند و يا ايشان را مورد پرسش قرار دهد. بنابراين بايد به اين نكته توجه داشت كه جايگاهي كه ايشان به عنوان منتقد حاكميت براي خود برگزيده، به رغم حضور و نقشي كه در رهبري انقلاب به عهده داشته‌اند و پاي‌بندي ايشان به اصول اخلاق سياسي و عدم تمايل آشكار به حضور در صحنه‌ي قدرت به هر بها و تنظيم فعاليت‌هاي خود در راستاي منافع ملي و باورهاي ديني و اخلاقي از جمله مواردي است كه ايشان را از هرگونه دفاعي از سوي امثال بنده بي‌نياز مي‌كند. بديهي است كه پاره‌اي از اتهامات ناروا نيز در طي اين ساليان طولاني پس از انقلاب، پاسخ‌هاي منطقي خود را نزد اهل انصاف يافته‌اند. نكته‌ي ديگر، همان‌گونه كه نويسنده در نوشتار پيشين توضيح داد، هرگز، هدف از تهيه و تقرير آن مطالب و استناد به مطالب آقاي دكتر نوري‌زاده در هفته‌نامه‌ي اميد ايران، تقابل شخصي، مقصريابي و يا ايراد جرح معنوي نبوده است. بديهي است كه ضمن آن كه حق نقد آرا و عمل‌كرد شخصيت‌هاي سياسي با تجربه امري ضروري، امكان‌پذير و به حق است، تخريب چهره‌هايي كه سال‌ها در راه آزادي و دمكراسي براي ملت ايران گام برداشته‌اند و امروزه از جمله سرمايه‌هاي ملي و انساني اين مملكت محسوب مي‌شوند، امري بي‌فايده و در تعارض با منافع ملي ايران است. از اين رو همان‌گونه كه اين نوشتار نه به دفاع از دكتر يزدي اهتمام دارد كه با نيتي ملي و فراتر از آن تدوين يافته است، از سوي ديگر نيز هرگز قصد توهين به آقاي نوري‌زاده را دنبال نكرده و مفيد تلقي نمي‌كند. به همين جهت، نويسنده بر اين باور است كه با توجه به فضاي مفاهمه‌ي بحث فيمابين و متانتي كه آقاي نوري‌زاده در پاسخ‌گويي روا داشتند و حتي نقطه ‌نظرات متفاوت اينجانب را حمل بر ناآگاهي و نه بي‌مهري نمودند، شايسته است كه همين محور و فضا ادامه يابد و اين ادعا حمل بر صدق شود.
2. آقاي دكتر نوري‌زاده در برنامه‌ي تلويزيوني ياد شده باز هم اصرار دارند كه آقاي تيمسار رحيمي آخرين فرماندار نظامي رژيم پيشين را « افسري پاكدامن معرفي كنند كه لكه به تنش نمي‌چسبيد و بر اساس وظيفه عمل كرده است. » نگارنده درك نمي‌كند كه منظور ايشان از پاكدامني مشاراليه بر چه شاخص‌هايي استوار است. آيا آقاي نوري‌زاده اين صفت را بر اساس مراودات مالي، خانوادگي و يا مذهبي تيمسار رحيمي براي ايشان زيبنده مي‌داند و يا از باب عمل‌كرد ايشان در دوره‌ي انقلاب؟ واقع امر آن است كه نگارنده از سوابق شخصي و يا اعتقادي آقاي رحيمي كم‌ترين اطلاعي ندارد و البته در بحث حاضر نيز، اين نكته را مفيد و در خور توجه نمي‌پندارد. اما به نظر مي‌رسد كه ماندگاري ايشان بر كرسي فرمانداري نظامي و حتي پايداري ايشان در برابر صدور فرمان تسليم به سربازاني كه به نحو مسلحانه با مردم درگير مي‌شدند، نشانه‌‌‌اي جدي محسوب مي‌شود كه فرمان آتش در فجايعي مانند 17 شهريور از سوي ايشان صادر شده و يا لااقل ايشان با صدور چنين فرماني، هم‌راي بوده است و آيا اين ساده‌بيني نيست كه بپنداريم كه ارتش بدون دستور و فرمان ايشان مبادرت به تيراندازي به سوي مردم كرده است؟ امروز شاهد آن هستيم كه هيات دولت كره‌ي جنوبي كه البته معيار چندان قابل قبولي براي سنجش دمكراسي و حكومت قانون هم نيست، به خاطر تبعيت از تصميم مافوق ( رييس جمهور ) در واردات بي‌رويه‌ي گوشت، خود را ملزم به استعفا و كناره‌گيري مي‌بيند، آقاي تيمسار رحيمي بر اساس كدام قانون عادي و يا اساسي، ملزم به رعايت دستور مافوق ( شاه ) بوده است كه بايد فرمان آتش به سوي مردم صادر مي‌كرده است؟ شاه بر اساس كدام اصل قانون اساسي مشروطه چنين اختياراتي داشته است؟ نگارنده در مقاله‌ي قبلي موانع حقوقي اين امر را در حقوق بين‌المللي و حقوق داخلي مورد توجه قرار داد اما متاسفانه آقاي نوري‌زاده به اين مساله نپرداختند و نكته‌ي شگفت‌انگيز آن كه ايشان خصوصياتي مانند " پاكدامني و عمل به وظيفه " را براي آقاي رحيمي به كار مي‌برند و حال آن كه در فرازي ديگر، ضمن انكار صريح برخي بيانات قبلي در خصوص رشد اقتصادي بي‌نظير دوازده درصدي در دوران پهلوي، ابراز مي‌دارند كه: « من كي گفتم هيچ مشكلي نبوده است، اگر مشكلي نبود كه انقلاب نمي‌شد. سياست‌مداراني كه رضايت خاطر ملوكانه برايشان مهم بود، اگر طبق قانون عمل مي‌كردند، انقلاب نمي‌شد، تبعيض بود، شكنجه بود، اما در مقايسه با امروز آن رژيم فرشته بود. در زمان شاه كجا يك بانوي محترمه مورد تعرض قرار مي‌گرفت؟ »
در پاسخ بايد گفت كه اولا فرق آقاي تيمسار رحيمي با اين سنخ سياست‌مداران در چه بوده است كه آقاي نوري‌زاده وي را افسري پاكدامن و ديگران را عاملان وقوع انقلاب بر مي‌شمارند؟ مگر آقاي رحيمي وفق قانون عمل كردند كه دستور تيراندازي دادند و اگر فرمان آتش با رضايت و از سوي ايشان صادر نشده است، چرا ايشان از سمت خود استعفا نداد و حاضر به صدور فرمان عدم تيراندازي نشد؟ دوم آن كه آيا اين منطق براي تحليل‌گر نكته‌سنجي مانند آقاي نوري‌زاده زيبنده است كه با توسل به منطق قياس كه ابزار عقلي نامطمئني نزد فلاسفه و اهل انديشه محسوب مي‌شود، با شمردن بدي‌هاي يك حاكميت، حاكميت بد ديگر را تطهير و فرشته تلقي كنند؟ حاكميتي كه به زعم آقاي نوري‌زاده شكنجه مي‌كند و تبعيض روا مي‌دارد، آيا مي‌تواند فرشته باشد؟ منافع اين ارزيابي براي ملت ايران چه مي‌تواند باشد؟ سوم آن كه نه تنها از اين گونه موارد حتي در كشورهاي توسعه‌يافته مانند آمريكا و فرانسه بسيار رخ مي‌دهد و اين موضوع يك سندروم شناخته‌شده‌ي جرم‌شناسي است كه در دوران پهلوي، فجايعي بسيار وخيم‌تر از اين، مانند سوءاستفاده‌هاي مالي دولت و دربار، ترانزيت مواد مخدر، فحشاي سازمان‌يافته و موارد بسيار ديگر نيز رخ مي‌داد كه برخي موارد آن به قلم آقاي نوري‌زاده در هفته‌نامه‌ي اميد ايران منتشر و افشا ‌شده‌اند كه در مقاله‌ي پيشين با ذكر و درج مشخصات منبع مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان مثال آقاي نوري‌زاده در صفحه‌ 7 شماره مسلسل 997 اميد ايران اين گونه مي‌نويسند: « شب قبل از اعدام، ساواكي‌ها چشم‌هاي خسرو گل‌سرخي را كور كرده و از حدقه در آورده بودند » و صدها مطلب ديگر از اين دست كه به قلم آقاي نوري‌زاده و نويسندگان بي‌شمار ديگري نوشته شده و در اين خصوص حتي برخي اسناد مكتوب ساواك وجود دارد كه به هيچ وجه قابل كتمان نيستند.

3. نكته‌ي مهم ديگر آن كه آقاي نوري‌زاده در پاسخ تلويزيوني خود ابراز داشتند كه بنده به برخي مطالب از روزنامه‌ي اميد ايران استناد كرده‌ام كه « گاها از ايشان نبوده است و گله داشتند كه چرا به برخي مطالب ديگر مانند " آخرين روزهاي شاه " و يا " سازمان امل از ايران چه مي‌خواهد؟ " كه از فرداي انقلاب در نقد حاكميت نوشته‌اند، اشاره نداشته‌ام؟ » در پاسخ بايد گفت اولا نويسنده با ذكر شماره مسلسل و شماره صفحه به جز يك مورد كه صريحا قيد كرده است اين مطلب از مدير هفته‌نامه آقاي مرحوم صفي‌پور بوده است، در موارد ديگر صرفا به ذكر نوشته‌هاي آقاي نوري‌زاده اكتفا كرده است و در آن يك مورد نيز با قصد ترسيم فضاي حضور دكتر بختيار آن مطلب را درج كرده است. دوم، همان‌گونه كه نويسنده بارها اشاره كرده است، از تهيه‌ي نوشتار مذكور هدفي ديگر داشته و هرگز قصد داوري پيرامون عمل‌كرد آقاي نوري‌زاده را نداشته است كه لازم باشد به تمام مطالب ايشان اشاره شود. سوم اين كه فرداي انقلاب كه آقاي نوري‌زاده به آن اشاره مي‌كنند، دقيقا چه روزي است؟ بيست و سوم بهمن و يا چندين ماه بعد؟ پاسخ به اين سوال بسيار اساسي است. متاسفانه به رغم نگارنده كه اصرار داشته است تا با ذكر دقيق شماره صفحه و شماره مسلسل مجله‌ي تحت مديريت آقاي نوري‌زاده به ذكر مطالب بپردازد، ايشان به اين ضرورت توجه نداشته و مثلا قيد نمي‌كنند كه از يك سو مقاله‌ي " سازمان امل از ايران چه مي‌خواهد؟ " در چه تاريخي منتشر شده است و از سوي ديگر به اين موضوع نمي‌پردازند كه ماهيت آن مقاله چه بوده است و مثلا مواضع ايشان در مساله فلسطين به كدام روي‌كرد، قرابت بيش‌تري داشته و آيا اين مواضع در راستاي منافع ملي ايران قرار داشته و يا نشات‌گرفته از نوعي نگاه ايدئولوژيك و حتي احساسي بوده است؟ در صفحه‌ي 5 شماره مسلسل 997 يعني حدود يك ماه پس از پيروزي انقلاب، آقاي نوري‌زاده خطاب به رهبر جنبش فتح – مرحوم ياسر عرفات - مي‌نويسند كه: « برادرم ابو عمار! تهران من امپرياليست‌ها را بيرون كرد. مردان رزمنده‌ي انقلابي هم‌وطنم، صهيونيست‌ها را بيرون كردند. شاه را بيرون كردند. حالا تهران قلب فلسطين است و با طپش آن شما حيات مي‌گيريد. بگذار سادات خيانت كند. آن روز كه تصميم گرفتيم به بيت‌المقدس برويم، صفي مي‌سازيم از مهر و نور. سرود فتح به لب مي‌آوريم. آن‌گاه همان‌گونه كه شما گفتيد صف مي‌زنيم و در پشت سر امام نماز پيروزي مي‌خوانيم. » اين موضع يعني دعوت از مبارزان فلسطيني براي حضور و اسكان در ايران و تهيه‌ي مقدمات حمله به اسراييل از ايران، آيا بر اساس منافع ملي و درك عميق سياسي اتخاذ شده بود؟ به راستي فرداي انقلاب آقاي نوري‌زاده كه زبان به اعتراض گشودند، چه تاريخي دارد؟ و حال آن كه فرداي انقلاب دولت‌مردان دولت موقت و از جمله زنده‌ياد مهندس بازرگان و دكتر يزدي از همان بهمن ماه 1357 آغاز مي‌شود كه مواضع اعتراضي خود را بازگو كردند و به تصريح آقاي نوري‌زاده نه تنها در مقابل آن چهار اعدام كه در مقابل بيست اعدام ديگر و بسياري مسايل ديگر مانند دخالت كميته‌ها، عمل‌كرد غير قانوني دادگاه‌هاي شرع و بسياري عزل و نصب‌ها ايستادند. ظاهرا آقاي دکتر یزدی اولین کسی است که در سخنرانی خود در جمع کارگران شركت ایران ناسیونال با انحلال ارتش و انتشار اسامی ساواکی ها مخالفت کرد. ايشان ( دکتر یزدی ) در همان جو به شدت هیجانی و انقلابی با قدرت از کشتن فرماندهان ارتش و مستشاران امریکایی که در شب پیروزی انقلاب در ستاد مشترک گرفتار شده بودند، جلوگیری کرد. شرح کامل ماجرای آن شب را آقای اکبر براتی در کتاب خاطرات خود اورده است.( دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، حوزه هنری، سازمان تبلیغات اسلامی. 1375) نویسنده ( اكبر براتي ) که خود در آن شب از افراد مسلح مردمی بوده و در آن جا حضور داشته است، می‌خواسته است نه فقط سران ارتش و آمریکایی‌ها را به رگبار ببندد، بلکه دکتر یزدی را هم می‌خواسته بکشد.
4. آقاي دكتر نوري‌زاده به بيان برخي وقايع و موضع‌گيري‌ها اشاره دارند كه نگارنده به رغم جستجوي فراوان موفق به يافتن سندي در اثبات آن‌ها نايل نيامده است، از اين رو موجب امتنان خواهد بود چنان‌چه ايشان مواردي در اين خصوص ابراز دارند، نخستين مورد آن است كه ايشان مي‌فرمايند: « در محاكمه‌اي كه من در اميد ايران براي دكتر بختيار ترتيب داده بودم، مهندس بازرگان به نفع بختيار شهادت داد و دوم آن كه مي‌گويند با نخست وزيري بختيار، انقلاب براي من به پايان رسيد و پس از آن، انقلاب منحرف شد. ما انقلاب مي‌خواستيم براي رسيدن به يك نظام ملي سكولاري كه راه مصدق را برود و قانون اساسي مشروطه را اجرا كند »، در صورتي كه از يك سو هر چه نويسنده كندوكاو كرد و حتي از فعالان و ياران مهندس بازرگان سوال كرد، كسي از چنان دادگاهي با خبر نبود و سندي هم در اين خصوص در مجلدات " اميد ايران " يافت نشد و دوم اين كه موضوعيت اين دادگاه از چه باب بوده است؟ و يك هفته‌نامه‌ي سياسي/ اجتماعي بر چه اساسي چنين دادگاهي بر پا نموده است و به فرض صحت، آيا تشكيل دادگاه در مجله‌ي تحت مديريت آقاي نوري‌زاده با ادعاي ايشان مبني بر آن كه « با نخست وزيري بختيار انقلاب براي من به پايان رسيد و بختيار براي من نهايت بود »، چه تناسبي دارد؟ درست است كه آقاي صفي پور شخصيت مستقلي بوده و اين‌گونه مي‌انديشيده كه « مبارزان راه آزادي و گروه‌هاي روشن‌فكر ستم‌ديده، اقدامات بختيار را قانع‌كننده نمي‌دانند و با سرسختي مي‌خواهند بختيار كنار برود تا نخست وزير انقلاب، بر مسند وزارت بنشيند » اما آيا نظر آقاي نوري‌زاده به عنوان سردبير، غير آن بوده است؟ در اين خصوص چه استناداتي وجود دارند؟ آيا زماني كه ايشان ( آقاي نوري‌زاده ) در شماره مسلسل 995 در ستوني زير عنوان " نگاه سردبير " اين‌گونه مي‌نويسند: « اين درست كه انقلاب بخشاينده است. ولي انقلاب از خيانت در نمي‌گذرد. خيانت صاحبان قلم‌هاي مزدور، صداهاي مزدور، هياكل مزدور، انقلاب مال رضايي‌هاست، مال بازرگاني‌هاست، مال حنيف‌نژادهاست. » و يا در مورد ديگري در شماره 996 ايشان در ستون " خيلي محرمانه " مي‌گويند كه « امير عباس هويدا متهم شماره يك تبهكاري‌ها و فساد 25 سال اخير است » و يا زماني كه مي‌گويند « تهران من امپرياليست‌ها را بيرون كرد. مردان رزمنده‌ي انقلابي هم‌وطنم صهيونيست‌ها را بيرون كردند. شاه را بيرون كردند » و آرزوي خواندن نماز جماعت پشت سر امام در بيت‌المقدس را داشتند، واقعا به حكومت سكولار ملي تحت مديريت دكتر بختيار بر اساس قانون اساسي مشروطه نظر داشتند؟ و يا اين نگاه متعلق به امروز ايشان و يا لااقل مدت‌ها بعد بوده است؟ آيا به اين نكته نبايد توجه داشت كه به هر حال در رفراندوم 12 فروردين 1358، بيش از 98% مردم به نظام جمهوري اسلامي راي مثبت دادند؟ آيا جمهوري اسلامي، نظام مشروطه‌ي سكولار ملي بود؟ متاسفانه ايشان طوري سخن مي‌گويند كه گويي در آن روزگار با نخست وزيري بختيار و ماندگاري نظام مشروطه‌ي سلطنتي موافق بوده‌اند و حال آن كه اسناد به زباني ديگر سخن مي‌گويند و مهم‌تر آن كه به اين پرسش پاسخي نمي‌دهند كه آيا آرمان انقلاب، نخست وزيري شخصي خاص بود كه با رسيدن به اين هدف متوقف شود؟ مخالفت با بختيار فقط محدود به رهبر فقيد انقلاب و مهندس بازرگان و يارانش بود و يا جنبه‌ي عام داشت؟ آيا وقتي آقاي دكتر بختيار به شاه اعتماد كرد، ملت حاضر به پذيرش آن شد؟ چرا حتی جبهه ملی وی را از جبهه اخراج کرد؟ چرا دولت بختيار با اقبال عمومي روبرو نشد و رهبري آقاي خميني، پذيرش عمومي يافت؟
5. آقاي دكتر نوري‌زاده مطلبي را بيان مي‌كنند كه نگارنده قصد ايشان را نمي‌تواند دريابد، ايشان ضمن آن كه در چند فراز به صراحت اعلام مي‌كنند كه « آقاي دكتر يزدي نه تنها با آن چهار اعدام مخالف بوده كه جلوي بيست اعدام ديگر را هم گرفته است »، از برخي اعضاي نهضت آزادي ايران مانند زنده‌ياد مهندس بازرگان، آقاي دكتر احمد صدر حاج سيد جوادي و آقاي مهندس هاشم صباغيان به حق با عناويني مانند وارسته، باپرنسيب و مقاوم ياد مي‌كند و از سوي ديگر ضمن آن كه اعلام مي‌دارد كه « اگرچه موج عداوت با ايشان ( آقاي دكتر يزدي ) درست نيست اما بي‌دليل هم نيست. آقاي دكتر يزدي هرگز بيش از ساير اعضاي دولت موقت و شوراي انقلاب مقصر نيست. جو انقلابي در كشور بود، همه خون مي‌خواستند. » متاسفانه در فرازي ديگر گويي مي‌خواهند بگويند كه دكتر يزدي واجد چنان خصوصياتي مانند ساير يارانش نبوده است به ويژه آن كه ايشان را شخصيتي " جنجال برانگيز "معرفي مي‌كند و اذعان مي‌دارد كه « اگرچه آقاي دكتر يزدي با آن اعدام‌هاي كذايي مخالف بود، ليكن او را با مهندس بازرگان نبايد يكي كرد و اين شايبه را مطرح مي‌سازند كه آيا آقاي دكتر يزدي به كشتار كردستان، خوزستان و تركمن صحرا واكنش نشان دادند؟ » و گويي مي‌خواهند از اين موضوع نتيجه‌گيري كنند كه ايشان ( آقاي دكتر يزدي ) اصولا با كشتار مخالف نبودند و البته باز هم اعلام مي‌كنند كه دكتر يزدي به دروغ گفته 500 نفر در 17 شهريور كشته شدند و حال آن كه آمار واقعي 78 نفر بوده است.
در اين خصوص نكاتي چند حايز اهميت است، نخست آن كه اگر آقاي دكتر يزدي واجد خصوصيات اخلاقي مثبت ساير اعضاي نهضت آزادي ايران نبوده‌اند، چه دليلي وجود داشته كه زنده‌ياد مهندس بازرگان، آقاي دكتر احمد صدر حاج سيد جوادي، آقاي مهندس هاشم صباغيان و سايرين تا آن حد به ايشان ارادت داشته باشند و ايشان را شايسته‌ي دوستي ساليان دراز و عضويت در كادر رهبري نهضت آزادي ايران بدانند؟ آيا به اين نكته‌اي كه به ذهن آقاي نوري‌زاده رسيده است، هيچ كس در طي سي سال گذشته در نهضت آزادي ايران نيانديشيده است و آيا اين تفكر با جمله‌اي كه آقاي نوري‌زاده بيان مي‌دارند كه « اگرچه موج عداوت با ايشان ( آقاي دكتر يزدي ) درست نيست، اما بي‌دليل هم نيست. آقاي دكتر يزدي هرگز بيش از ساير اعضاي دولت موقت و شوراي انقلاب مقصر نيست »، در تعارض نمي‌باشد؟ و يا در خصوص مسايل كردستان، خوزستان و نظاير آن بايد توجه داشت كه آيا آقاي نوري‌زاده مي‌پندارند كه هيات‌هاي حل اختلاف مانند هيات حل اختلاف كردستان با عضويت آقايان مهندس صباغيان، مهندس سحابي و زنده‌ياد داريوش فروهر كه در فرونشاندن آتش فتنه بدون كوچك‌ترين درگيري و خون‌ريزي موفق شدند، بدون هماهنگي و تاييد دولت موقت كه آقاي دكتر يزدي هم يكي از اعضاي آن بود، به منطقه رفتند؟ پرسش ديگر آن كه اگر آقاي دكتر يزدي به آن مسايل اعتراض نكردند آيا اين به منزله‌ي موافقت ايشان با آن وقايع بوده است؟ آيا خود آقاي نوري‌زاده مي‌توانند سندي دال بر اعتراض خود در آن برهه ارايه دهند و آيا اين امر حكايت از تمايل عمومي آقاي نوري‌زاده به كشتار مي‌تواند داشته باشد؟ متاسفانه كلي‌گويي در قضاياي استان‌هاي مرزي مانند كردستان و خوزستان بدون توجه به فازهاي گوناگون زماني وقوع حوادث نمي‌تواند ما و خوانندگان را به يك قضاوت منصفانه رهنمون سازد و نكته‌ي آخر آن كه به رغم آن كه نگارنده در يادداشت پيشين اعلام داشت كه آقاي نوري‌زاده در شماره مسلسل 1000 هفته‌نامه‌ي خود كشته‌شدگان فاجعه‌ي 17 شهريور را 3000 نفر اعلام كرده است، آقاي نوري‌زاده بيان نمي‌كنند كه بنا بر چه سندي و در كجا آقاي دكتر يزدي اين تعداد را 500 نفر اعلام كرده است؟ آيا اين منبع، پيش از اعلام آمار دقيق از سوي آقاي باقي به عنوان يك مرجع تخصصي صورت گرفته يا بعد از آن؟ و اصولا، اين اشتباه تا چه حد مي‌تواند در نتيجه‌ي سخن موثر باشد؟ تا جايي كه نگارنده كاويده است، آقاي دکتر یزدی هرگز رقم کشته‌ها را 500 نفر ذکر نکرده است. ایشان در مصاحبه‌‌ي موجود بر " یوتیوب " از 200 قطعه عکس از کشته شدکان 17 شهریور نام می برند که به موجب این عکس‌ها در حال فرار از پشت به آن ها شلیک شده است و البته چنان‌چه مرسوم عكاسان حرفه‌اي است، اگر بپذيريم كه از هر جنازه ممكن است چند عكس تهيه شده باشد، بديهي است كه دويست قطعه عكس مي‌تواند حاوي تعدادي كم‌تر از دويست نفر باشد. حتی اگر روایت کنونی آقاي دكتر نوری‌زاده و تعداد 78 شهيد را محور و منبع قرار دهيم، آیا در هر دادگاه عادلانه، كشته شدن فقط همين تعداد افراد، کافی برای محکوم کردن فرمانده‌ي آن کشتار محسوب نمي‌شود؟ متاسفانه به نظر مي‌رسد كه آقاي نوری‌زاده این حقيقت را نادیده گرفته‌ و مدعی می‌شوند که آقاي دکتر یزدی به رحیمی توهین کرد. ولی نمی گوید چه توهيني؟ حتي در همان نوار کوتاهی که پهلوی طلب‌ها منتشر کرده‌اند، نيز سخنی از آقاي دکتر یزدی که توهین به تيمسار رحیمی باشد، وجود ندارد. نكته‌ي مهمي كه در اين جريان به نظر مي‌رسد، آن است كه آيا آقاي دكتر نوری‌زاده، توهین مجعول به آقاي رحیمی را بیش از کشتار 78 نفر مهم می‌دانند؟ و يا در حالي كه ايشان ( آقاي نوری‌زاده ) گناه کشتار مردم را به گردن شریف امامی می‌اندازد که حکومت نظامی را بي‌مقدمه اعلام کرد و علامه نوری مردم را تحریک کرد. حتي به فرض پذيرش اين دو ادعا، آيا مانعي براي مسووليت كيفري صادركننده‌ي فرمان تیراندازی به قابل خواهد بود، آيا اين منطق پسنديده است كه ما مسببان ( آقايان شريف امامي و علامه نوري ) را مجرم مطلق و مباشر و عامل ( آقاي رحيمي ) را فردي پاكدامن و وظيفه‌شناس بدانيم؟

6. نكته‌ي ديگري كه بايد در اين نوشتار مورد توجه قرار گيرد آن است كه آقاي نوري‌زاده ابراز مي‌دارند كه نويسنده از توطئه‌اي مشترك در تلويزيون‌هاي صداي آمريكا و كانال يك عليه آقاي دكتر يزدي سخن گفته است و حال آن كه به نظر مي‌رسد اين ادعا با اصل نظر بنده متفاوت بوده است. اينجانب نه از " توطئه‌اي مشترك " كه از جريان هم‌سويي بحث كرده‌ام كه سه طيف دارد، نخست، تلويزيون صداي آمريكا به عنوان تريبون دولت محافظه‌كار آمريكا به جهت مخالفت‌هاي آقاي دكتر يزدي با سياست‌گذاري‌هاي ايشان، دوم، سلطنت‌طلب‌ها به خاطر نقشي كه ايشان در پيروزي كم‌هزينه‌ي انقلاب 1357 ايفا كردند و سوم، مخالفان اصلاحات در داخل و خارج ايران، يعني تمام كساني كه يا مي‌پندارند كه اين نظام يا نيازي به اصلاحات ندارد و يا آن كه امكان اصلاح ندارد. نكته‌ي شگفت‌انگيز براي نويسنده آن است كه فردي مانند آقاي دكتر نوري‌زاده كه همواره سعي كرده تا هياتي مستقل از خود بر جاي گذارد و از چنان توان حرفه‌اي برخوردار است كه هر كجا كه رود " قدر بيند و بر صدر نشيند "، چگونه است كه نياز حضور در تلويزيوني مانند " كانال يك " و حتي صداي آمريكا را احساس مي‌كند؟ و نقشي كه مشاوره‌هاي صديقانه‌ي آقاي دكتر يزدي داشت را به نحو منفي ارزيابي مي‌كند؟ آيا به نظر آقاي نوري‌زاده، آقاي يزدي اشتباه كرد كه سفر به پاريس و تعامل با جهان را به رهبر انقلاب توصيه كرد و يا با ايجاد روابط سياسي با افراد گوناگون، تلاش خود را به پذيراندن واقعيت انقلاب و مطالبات به‌حق ملت ايران معطوف كرد و با اين مشي، موجب پيروزي كم‌هزينه‌ي انقلابي را فراهم آورد كه برخي مفسران و از جمله آقاي نوري‌زاده در آن زمان احتمال به راه افتادن حمام‌هاي خون را داده بودند؟ و يا آيا آقاي خميني اشتباه كرد كه به اين راهنمايي‌ها عمل كرد و در پيروزي انقلابي با آرمان‌هاي استقلال، آزادي، عدالت، معنويت و رفاه نقش ايفا كرد؟ آيا زماني كه رهبري انقلاب از ارتباط با افرادي مانند آقاي دكتر يزدي حذر كرد، كار نيكي انجام داد؟ چگونه است كه آقاي نوري‌زاده كه آن قدر وظيفه‌شناس است كه خود را موظف به گفتن واقعيت به بانوي تيمسار رحيمي مي‌داند و بانويي كه هيچ كنش سياسي ندارد و حتي اگر حرفي بزند نيز از موضع احساس و هيجان تلقي مي‌شود را متقاعد مي‌سازد، اما نمي‌تواند كه مدير تلويزيون كانال يك را كه به اقرار آقاي نوري‌زاده " دوستي ميان ايشان آن قدر قوي است كه افتخاري براي ايشان برنامه اجرا مي‌كند " را متقاعد سازد كه واقعيت چه بوده است تا دست از فحاشي و حرف‌هاي فاقد منطق بردارد؟ آيا اين وظيفه به عهده‌ي آقاي نوري‌زاده نيست كه به افرادي مانند آقاي شهرام همايون تفهيم كند كه ديدار آقاي دكتر يزدي در دوران مبارزه با برخي مقامات رسمي خارجي مي‌تواند نه تنها مشكلي نداشته باشد كه حتي در جلوگيري از بسياري از كشتارها موثر بوده باشد؟ و اين امر نه تنها عجيب نيست كه ضروري است و امروزه نيز بسياري از مخالفان سياسي به همين نحو عمل مي‌كنند. آيا ديدارهايي كه گاه و بي‌گاه آقاي نوري‌زاده با برخي مقامات كشورهاي گوناگون دارند و گزارش آن را نيز منتشر مي‌سازند، خرق عادت و نشان وابستگي ايشان است و يا نشانه‌ي فعاليت و استفاده از مناسبات سياسي؟
7. همان‌گونه كه در نوشتار پيشين توضيح دادم، به هيچ وجه قصد مچ‌گيري و تقابل شخصي با آقاي دكتر نوري‌زاده نداشته و ندارم و خدا را شكر به نظر مي‌رسد كه اين حس در ايشان نيز ايجاد شده است. قصد نويسنده از استنادات مطروحه آن است كه در بازترسيم فضاي انقلاب به اين نكته توجه كند كه اولا دغدغه‌هاي آن روزگار با نگراني‌هاي امروزه متفاوت بوده و نه تنها آقاي خلخالي و امثال ايشان كه حتي فردي مانند آقاي دكتر متين دفتري كه حقوق‌داني برجسته بوده‌اند، در مخالفت با اعدام‌هاي كذايي هرگز به عدم رعايت حقوق متهم اشاره‌اي ندارند و بلكه مشكل ايشان در آن است كه چرا مردم نبايد جنايات اين افراد را بشنوند، به ديگر سخن، اين واقعيت با حرفي كه آقاي دكتر نوري‌زاده مي‌زند و مي‌گويد، " جامعه خون مي‌خواست " كاملا تناسب دارد. در كالبد شكافي انقلاب‌ها نيز يك دوره‌ي ترميدور وجود دارد كه ترم شناخته‌شده‌اي براي اهل سياست است و موضوع مهم آن كه چرا به جاي تمركز بر كشته شدن چند نفر معدود مانند آقايان رحيمي و نصيري اين موضوع مورد بحث قرار نمي‌گيرد كه اولا منافع اين قتل‌ها براي چه كساني و چه افرادي بيشتر مطرح بوده است و مثلا اعدام ناگهاني فردي مانند تيمسار نصيري كه در كودتاي 28 مرداد، عامليت دولت وقت آمريكا را بر عهده داشت و سال‌ها در تاسيس و مديريت ساواك نقش ايفا كرده بود، به نفع چه جرياني مي‌توانسته تمام شده باشد؟ چرا اين دوره‌ي وحشت، در انقلاب ايران كوتاه بود و ميزان قربانيان اين دوره در انقلاب ايران و ساير انقلاب‌ها از چه تناسبي برخوردار است؟ و چه كساني در كاهش زمان و قربانيان اين دوره موثر بوده‌اند؟ به عنوان مثال اخيرا در جايي خواندم كه در انقلاب فرانسه بيش از شانزده هزار نفر در دوره‌ي موسوم به ترميدور كشته شدند و البته نكته‌ي ديگري كه بايد مورد توجه قرار گيرد آن است كه رهبري انقلاب در چه فضايي تصميم به آن رفتار گرفت؟ حتي اگر نخواهيم به آن اعمال حق دهيم، بايد شرايط را درك كنيم. وقتي فضاي سياسي، اجتماعي و حتي فرهنگي روزنامه‌ها چنان است كه آقاي نوري‌زاده در صفحه‌ي 9 شماره مسلسل 995 در مطلبي تحت عنوان يك ملت و دو دولت مي‌نويسند: « ارتش ايران به طور كامل از دولت بختيار و نهادهاي سياسي موجود حمايت مي‌كند و اگر لازم باشد براي حفظ دولت و قانون واكنش نشان خواهد داد » و يا وقتي در صفحه‌ي 8 شماره مسلسل 996 آقاي دكتر نوري‌زاده مي‌نويسد كه « مراقب ضد انقلاب باشيد، نيروهاي ضد انقلاب در طول هفته‌ي گذشته با حملات غير منظم به پاسداران انقلاب و يك حمله‌ي گسترده در تبريز تا حدودي نشان دادند كه هنوز شكست نخورده‌اند و هنوز اگر قدرت آنان حقير انگاشته شود، قادرند در يك فرصت حساب شده ضربه‌ي سنگيني به انقلاب بزنند »، به راحتي مي‌توان فضاي ذهني آن روزگار و رهبر فقيد انقلاب را تجسم كرد و باز هم تاكيد مي‌كنم كه بنده به عنوان يك وكيل دادگستري و فردي حقوق‌خوانده هرگز نمي‌خواهم جوازي بر چنين اعمالي صادر كنم اما انصاف ما را وا مي‌دارد كه ببينيم در تصميمات اشتباه ديگران تا چه حد سهيم بوده‌ايم و با واشكافي و تحليل واقعيت‌ها، تجربه‌ي سالم و قابل اعتمادي را به ملت خود ارايه دهيم. وگرنه كاري اساسي از پيش نبرده‌ايم.

البته آقاي دكتر نوري‌زاده مي‌توانند و حق دارند چنين بپندارند كه آقاي دكتر يزدي در موردي خاص اشتباه كرده است، اما آيا به‌كارگيري لفظ " دكتر يزدي دروغ مي‌گويد " درست و مناسب به كار رفته است؟ و يا آن كه هر تعريفي بايد از مولفه‌هاي مورد تعريف سخن بگويد و حال آن كه آقاي دكتر نوري‌زاده بنا به ويژگي‌هايي آقاي دكتر يزدي را متهم به جنجال‌برانگيزي مي‌كند كه آن‌ها به هيچ وجه شاخصه‌ي چنين شخصيتي محسوب نمي‌شوند. مثلا ايشان اشاره دارند كه: « آقاي دكتر يزدي فردي بسيار نزديك به آقاي خميني بود، نوع سخنش تاثيرگذار است، به برخي حوزه‌ها وارد مي‌شود كه كسي جرات ورود به آن‌ها را ندارد و ناگهان مي‌گويند كه ايشان فردي جنجال‌برانگيز است » و حال آن كه اين ويژگي‌ها معرف نوعي شخصيت اخلاق‌گرا، تاثيرگذار و فعال را دارد و نه جنجال‌برانگيز. اين كه ايشان با آن اعدام‌ها مخالف بوده و سخنش در رهبر انقلاب از چنان تاثيري برخوردار بوده كه در همان روزهاي نخستين پس از پيروزي، جلوي بيست اعدام را گرفته، جلوي اعدام مستشاران آمريكايي را گرفته و ديپلوماسي دولت موقت را پايه‌ريزي كرده‌ است، اگر ايشان توانسته در پيروزي با خون‌ريزي كم‌تر انقلاب موثر واقع شود و يا اين كه اگر ايشان در پي آن بوده است كه ارتش را از مقابله و تيراندازي به مردم بازدارد، آيا نشانه‌ي فعال بودن ايشان است و يا جنجال‌برانگيزي؟ به رغم آن كه آقاي دكتر نوري‌زاده در تبيين تفاوت‌هاي خود با آقاي دكتر يزدي اصرار دارند كه بگويند كه ايشان ( دكتر يزدي ) در آن زمان از جمله‌ نزديك‌ترين افراد به آقاي خميني و داراي مسووليت‌ها و مقام بالايي بوده و آقاي نوري‌زاده جواني بي‌تجربه بوده كه هيچ شغلي نداشته و فقط يك روزنامه‌نگار بوده است، ضمن آن كه اين تواضع آقاي نوري‌زاده با فرمايش بعدي ايشان سازگاري ندارد كه مي‌گويند: « چون بنده يك خورده آخوندها را بهتر مي‌شناختم، تزوير و رياي ايشان را بهتر مي‌شناختم، صلحاي ايشان را بهتر مي‌شناختم، بنابراين مي‌دانستم كه آقاي خميني مظهر آزادي نخواهد بود و فرق من با دكتر يزدي آن است كه 20 سال پيش گفتم، اشتباه كردم و آقاي دكتر يزدي هنوز دارد از انقلاب عزيز دفاع مي‌كند »، به نظر مي‌رسد كه همين ادعا، مويد شخصيت اخلاق‌گراي آقاي دكتر يزدي است كه با وجود آن همه امكانات، نه تنها سهمي از قدرت را طلب نكرد كه در مقابل انحرافات پيش آمده، با رضايت و خودخواسته، خويشتن را از موضع دولت‌مرد به منتقد دولت عوض كرد و آگاهانه " در لباس فقر كار اهل دولت كردن " را برگزيد، وگرنه كسي كه نه در آن موقع مقامي داشته و نه حالا، كه چيزي نداشته كه از دست بدهد و همين ويژگي‌هاست كه نگارنده را بر آن مي‌دارد كه اين نوشتار دفاع از دكتر يزدي نيست و بلكه دفاع از نوعي مشي سياسي اخلاق‌گر و خردورزانه است كه در مقابل اين سنت فكري پوسيده كه " سياست پدر و مادر ندارد و امري پليد است" قرار مي‌گيرد و نشان مي‌دهد كه اين انديشه‌ي نشات گرفته از فرهنگ استبدادزده كه همواره از سوي حاكميت‌هاي خودكامه طرح و تبليغ شده است، تنها با اين نيت ابراز شده كه فعاليت سياسي را از حوزه‌ي عمومي وحيطه‌ي زندگي توده‌ها‌ي مردم دور كند تا به اين وسيله امكان تداوم و فزوني قدرت غير مسوولانه تداوم يابد. نكته‌اي كه در اين مجال قابل طرح است آن كه آيا آسيب‌شناسي انقلاب 1357 ايران و يا انحراف حاكميت‌هاي پس از انقلاب از اصول و آرمان‌هاي آن انقلاب، مي‌تواند دستاويزي براي اهانت به جنبشي مردمي قرار گيرد كه مطالباتش استقلال، آزادي، معنويت و عدالت بود و آيا اين نحوه‌ي برخورد، با اصل احترام به مردم كه از پيش‌نيازهاي اوليه‌ي دمكراسي است، سازگاري دارد؟ و آيا دفاع از آرمان‌هاي چنين انقلابي، در زمان حاضر امري ناپسند بايد به شمار رود؟
در خاتمه بار ديگر اميدوارم كه در تهيه و تنظيم اين نوشتار توانسته باشم سهمي كوچك در روشن‌گري جامعه‌ام ايفا كرده و به دور از هرگونه حب و خشم فردي موضوع بحث، مورد بررسي قرار گرفته باشد، چرا كه تنها در اين صورت است كه مي‌توان احساس رضايت داشت و موجب امتنان خواهد بود كه دوستان و خوانندگان اين متن، با تذكرات خود، نويسنده را راهنمايي فرمايند تا در تقريرات آتي از خطاهاي كنوني رهايي يابد.

Motmehr86@gmail.com

0 نظرات:

تعرض به یک دانشجوی دختراین بار در دانشگاه زنجان

۱:۲۴ bamardum 0 نظر

تعرض به یک دانشجوی دختراین بار در دانشگاه زنجان

شنبه شب یکی از معاونین دانشگاه زنجان که قصد تعرض به یک دختر دانشجو در دفتر کارش را داشت با اقدام به موقع دانشجویان ناکام ماند . این حادثه موجی از تحصن و اعتراضات دانشجویان دانشگاه زنجان و واکنش روابط عمومی و کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت را در پی داشته است .

به گزارش سایت ادوار نیوز یکی از معاونین دانشگاه زنجان که از اساتید این دانشگاه نیز می باشد با درخواست های بی شرمانه ای و تهدید به اخراج یک دانشجوی دختر قصد تعرض به وی را داشته که دانشجویان دیگر توسط این دختر از نقشه کثیف این مسئول دانشگاه آگاه شدند و با ورود به دفتر کارش ، دختر دانشجو را نجات داده و فرد خاطی را به حراست دانشگاه تحویل می دهند.
در واکنش به این عمل هزاران تن از دانشجویان این دانشگاه شب گذشته طی تجمعی خواستار استعفای مسوولان این دانشگاه شدند. در این تجمع که تا پاسی از شب نیز ادامه داشت دانشجویان دختر و پسر دانشگاه زنجان به محض حاضر شدن ریاست دانشگاه در جمع دانشجویان یکصدا خواستار استعفای کادر ریاست دانشگاه شدند. عده ای زیادی از دانشجویان دانشگاه زنجان شب را در سالن ورزش دانشگاه سپری کردند و صبح روز یکشنبه با اضافه شدن باقی دانشجویان به جمع متحصنین، تحصن تا رسیدن به خواسته های دانشجویان که توسط شورای متحصنین اعلام خواهد شد ادامه پیدا خواهد کرد . ضمناً امتحانات یکشنبه و دوشنبه دانشگاه زنجان نیز لغو شد.
در پی این رخداد کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت طی بیانیه ای با محکومیت اقدام معاون دانشجویی دانشگاه زنجان در تلاش برای تعرض به یک دختر دانشجو با اشاره به وجود موارد پیشین در سایر دانشگاهها و عدم پاسخگویی مسوولین خواهان همبستگی دانشجویان کشور با دانشجویان متحصن در زنجان شده است. در این بیانیه آمده است :
خبر تلاش معاون دانشجویی دانشگاه زنجان برای برقراری رابطه اجباری با یک دختر دانشجو در حالی منتشر می شود، که تنها یک سال از فاجعه تعرض کارمند حراست دانشگاه کرمانشاه به یکی از دختران دانشجو می گذرد. داستان مکرر هتک حرمتی که پیش و پس از آن بارها و بارها از علامه، سهند تبریز و … به گوش رسید و چه بسیارند داستان های غم انگیزی از این دست، که از ترس بی آبرویی برای همیشه ناگفته می مانند. این بار، اما دانشجویان قربانیانی منفعل نبودند. آنها شجاعانه و هوشمندانه، ماهیت پلید متعرضین را افشا کرده اند و با اقدامی هوشیارانه و سریع (با حضور در دفتر معاون دانشجویی)، اثبات نمودند که هیچ گونه ظلم و تعرضی را بی پاسخ نمی گذارند. معاون دانشجویی دانشگاه زنجان که در سال ۷۴ پست رئیس دانشکده ادبیات را بر عهده داشته، در حالی به دختری دانشجو تعرض می کند، که تنها چند روز پیش از آن، حکم انحلال انجمن اسلامی دانشگاه را امضا کرده و دلیل این کار را نامسلمان بودن دانشجویان ذکر کرده است. باید پرسید چه کسی نامسلمان است؟ کسی که از جایگاه قدرت برای هوسرانی و امیال شخصی سوء استفاده می کند یا دانشجویانی که طی این سال ها به ظلمی که بر آنان می شود، اعتراض کرده اند؟ پرچم دینداری را امروز کسانی برافراشتند که تشت رسوایی شان از بام افتاده و از یاد برده اند که شرط اول دینداری اخلاق مداری است. اردیبهشت ماه سال گذشته پس از افشای واقعه تاسف بار دانشگاه رازی کرمانشاه، تاکید کردیم که «دست تطاول نهادهای گوناگون از جمله حراست، می بایست از دانشگاه کوتاه شود، خواه به تصریح قانون و خواه به تصمیم دانشجویان.» امروز اما پس از واقعه تبریز و زنجان بیش از گذشته آشکار شده که خشونت در جای جای ساختار پدرسالار و مردسالار دانشگاه ریشه دوانده است. هنوز چند ماه از واقعه دردناک قتل دکتر زهرا بنی یعقوب در بازداشتگاه اداره اماکن همدان به دست مدعیان مسلمانی و پرونده بی سرانجام کشته شدن او در کشوری که جای متهم با شاکی عوض می شود، نگذشته که باز هم شاهد تجاوز به حریم دختران دانشجو هستیم. تعدی که از سوی مسئولین دانشگاه ها نسبت به دانشجویان روا داشته می شود، ادامه خشونتی است که هر روز در خیابان ها تهدیدمان می کند. توحشی که گاه رنگ امر به معروف و گشت ارشاد به خود می گیرد و گاه به صورت تجاوز و تعرض مسئولینی که قرار است حافظ امنیت باشند، به آشکارترین شکل ممکن خودنمایی می کند. مسئولین دانشگاه تنها یکی از ابزارهای خشونت و سرکوب این نظام پدرسالارند. امروز ضرورت حمایت دانشجویان سراسر کشور از دانشجویان متحصن زنجان که خواستار استعفای رئیس دانشگاه هستند، حس می شود تا با یاری یکدیگر از تکرار چنین فجایعی جلوگیری کنند. کمیسیون زنان تحکیم ضمن حمایت از دانشجویان زنجان به مسئولین توصیه می کند که به جای سرکوب دانشجویانی که ابتدایی ترین حقوق انسانی شان را طلب می کنند، خاطیان را در دادگاه های علنی محاکمه کند و هشدار می دهد چنانچه سرانجام دادخواهی دانشجوی مورد تعرض قرار گرفته به سرنوشت موارد رخ داده در دانشگاه های دیگر دچار شود، دست به اقدامات عملی خواهد زد. عذرخواهی و استعفای وزیر علومی که قول داده بود پاسخگوی اعمال رئوسای انتصابی اش باشد تنها یکی از درخواست های دانشجویان است و برخورد با هتک حرمت کنندگان و ریشه کن کردن تجاوز به دختران در محیط دانشگاه خواسته دیگری است که تا برآورده نشدن آن از پای نمی نشینیم.

در همین حال روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت نیز طی صدور اطلاعیه ای با محکوم کردن اقدام بی شرمانه این مسوول دانشگاه زنجان خواهان پاسخگویی وزیر علوم در این رابطه شده است . در بخشی از این اطلاعیه آمده است:
مجموعه حوادث رخ داده در دانشگاهها من جمله کمبود گسترده امکانات رفاهی و مسمومیت گسترده غذایی در چند دانشگاه کشور و در نهایت هتک حرمت دختران دانشجو توسط مسئولین دانشگاهی که از ابتدای دولت نهم شاهد آن بوده ایم به خوبی ضعف مدیریتی و اخلاقی دولتمردان نهم را آشکار می سازد و نشان می دهد انگیزه حذف منتقدان در جامعه و به خصوص دانشگاه جهت سرپوش نهادن بر چنین سوء مدیریتها و اقدامات شرم آوری است که برخورد با احزاب و رسانه های منتقد در سطح جامعه و به تبع آن فساد اخلاقی و مالی گسترده حامیان دولت و همچین انحلال انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه زنجان و بروز چنین حادثه ای خود گواه این مدعی است. در پایان این اطلاعیه آمده است : دفتر تحکیم وحدت ضمن ابراز تاسف از حوادث رخ داده در دانشگاه همدان و زنجان اعلام می دارد بی شک وقوع چنین حوادثی در سطح جامعه و دانشگاه در فاصله ای کوتاه، آنهم به وسیله حامیان دولت نتیجه تلاش برای حذف منتقدان و خیال آسوده مجرمان برای انجام چنین اعمالی است. همچنین از آنجا که وزیر علوم با تکیه بر پاسخگو بودن نسبت به اعمال مسئولین دانشگاهها اقدام به انتصابی نمودن روئسای دانشگاهها و معاونین آنها کرده است بر این اساس اکنون باید پاسخگوی این اعمال ننگین باشد که تنها در دولت نهم شاهد آن هستیم و باید ضمن معذرت خواهی از جامعه دانشگاهی هر چه سریعتر استعفا دهد.

بنابر برخی گزارشها دانشجویان با تجمع در نقاط مختلف دانشگاه از کارمندان و مسوولین دانشگاه خواسته اند که دانشگاه را تا مشخص شدن نتیجه درخواستهای دانشجویان مبنی بر برکناری رییس دانشگاه و معاون وی ترک کنند،این در حالی است که با توجه به فضای ملتهب دانشگاه زنجان معاون خاطی در گفتگو با خبرگزاری برنا موارد مطرح شده را تکذیب کرده است. وی در پاسخ به خبرنگار برنا ضمن تکذیب دلیل تحصن دانشجویان، با تایید خبر لغو امتحانات و تعطیلی دانشگاه از این خبرنگار خواسته است که با روابط عمومی دانشگاه صحبت کند!

منبع : بامردم

0 نظرات:

پالیزدار – واقعیتی تلخ یا شروعی برای رقابت انتخاباتی

۱۶:۲۵ bamardum 1 نظر

پالیزدار – واقعیتی تلخ یا شروعی برای رقابت انتخاباتی

به نام خدا

سه پرونده در طول حیات جمهوری اسلامی جایگاه ویژه ای دارند . قتلهای زنجیره ای ، پرونده شهرام جزایری و افشاگریهای اخیر عباس پالیزدار . اما در کنار این ماجراها فایل های ریز و درشت دیگری هم وجود دارند همچون اعترافات تلویزونی از دگر اندیشان ، برنامه چراغ ، هویت ، نوار سازان و ... . اما مسئله ای که این سه پرونده یعنی قتلهای زنجیره ای ، پرونده شهرام جزایری و افشاگریهای اخیر عباس پالیزدار را متمایز از فایل های دیگر می کند وجهه تشابه آنها است . در هر سه پرونده بالاترین مقامات کشور دخیل هستند . افرادی همچون علی فلاحیان ، وزیر اطلاعات دولت هاشمی رفسنجانی و بلند پایه ترین ماموران وزارت اطلاعات در « پرونده قتلهای زنجیره ای » ، مهدی کروبی رییس مجلس دوره ششم ، تنی چند از نمایندگان مجلس ششم ، کارمندان و اعضای دفتر بیت رهبری و چندین مقام دولتی در « پرونده شهرام جزایری » ، عباس واعظ طبسی، توليت آستان قدس رضوی به همراه فرزندش ناصر واعظ طبسی، آيت الله محمد امامی کاشانی، عضو سابق شورای نگهبان و امام جمعه تهران، محمد يزدی از اعضای سابق شورای نگهبان، مجلس خبرگان، و دبير جامعه مدرسين حوزه علميه قم و رییس سابق قوه قضاييه و فرزندش حميد يزدی، ابوالقاسم خزعلی، عضو جامعه مدرسين و عضو سابق فقهای شورای نگهبان، علي اکبر ناطق نوری، رييس بازرسی ويژه دفتر آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، حجت الاسلام معزی، معاون دفتر رهبر جمهوری اسلامی، محسن رفيقدوست، رییس سابق بنياد مستضعفان وازبنيانگذاران سپاه پاسداران، حبيب الله عسگراولادی، دبيرکل موتلفه اسلامی، رحيم صفوی فرمانده سابق سپاه پاسداران و چندین ارگان تحت نظارت رهبری در « پرونده افشاگریهای اخیر عباس پالیزدار » که با اتهاماتی چون واگذاری معدن سنگ دهبید و سه معدن دیگر به آیت الله امامی کاشانی ، واگذاری کارخانه 600 میلیاردی لاستیک دنا به قیمت 10 میلیارد به آیت الله یزدی ، واگذاری 500 ماشین پرشیا با تسهیلات ویژه به بنیاد نهج البلاغه که آقایان علی اکبر ناطق نوری، رفیق دوست، عسگر اولادی، حسین دین پرور و معزی از اعضای آن می باشند ، واگذاری تعدادی ماشین به باشگاه پرسپولیس به سرپرستی عابدینی و بنیادی به نام همگرایی اندیشه که متعلق به حجت الاسلام فلاحیان وزیر اسبق اطلاعات و ایت الله علم الهدی امام جمعه مشهد ، تعلق دوازده معدن بزرگ در خراسان به آیت الله واعظ طبسی و پرونده المکاسب که مربوط به آقازاده واعظ طبسی است ، حمایت ناطق نوری از قاچاقچی بزرگ فرودگاه پیام که هزار و صد پرونده قاچاق کالا دارد ، سقوط عمدی هواپیمای دادمان وزیر راه وترابری دولت محمد خاتمی ، ماجرای مسدود کردن معدن خاک سرخ هرمز که متعلق به آیت الله خزعلی است توسط شهید کاظمی و سقوط هلیکوپترکاظمی پس از این ماجرا ، معرفی سلطان شکر و ماجرای پیشنهاد رشوه 700 میلیاردی داماد یکی از علمای اعلام آیت الله مصباح یزدی و یا مکارم شیرازی برای خروج پرونده از روند تحقیق ، پرونده مفاسد اقتصادی خانواده هاشمی در مورد مالکیت یک سوم جزیره کیش- پارک جنگلی چیتگر ، هزینه های اسب دختر هاشمی که روزانه بیش از یکصد هزار تومان است و فساد اخلاقی مهدی هاشمی پسر آیت الله هاشمی رفسنجانی روبرو گشته اند . وجهه تشابه دیگر این پرونده ها افشا گری آنها توسط نیروهای خودی که در دایره قدرت سهیم بوده و هستند صورت گرفته است . عباس پالیزدار، به دعوت «دکتر دهقان» و «فاطمه آجرلو» از نمایندگان اصول گرای مجلس هفتم به عنوان کارشناس در «هیئت تحقیق و تحفص مجلس هفتم از قوه قضائیه، مستقر در سازمان بازرسی کل کشور» دعوت به همکاری می شود. وی پیش از آن به نوشته سایت عصر ایران در سال ۱۳۸۳ از طرف «خانه صنعت‌کاران ایران» در ۳ جلسه بررسی طرح رفع موانع تولید و سرمایه‌گذاری شرکت کرده و همان زمان یک طرح پژوهشی را جهت انجام مطالعه‌ای در خصوص بررسی وضعیت واحدهای تولیدی که دچار بحران شده و یا با خطر تعطیلی روبرو شده‌اند ارائه داده است که از اوایل سال ۱۳۸۴ اجرای این مطالعه متوقف شده و در تاریخ20 /4/84 طی نامه‌ای به همان سازمان‌ها این موضوع ابلاغ شده و از آن پس دفتر مطالعات زیربنایی مرکز پژوهش‌ها اجرای این مطالعه را رأساً دنبال نمود و نامبرده از مراجعه به ادارات و اخذ هرگونه اطلاعات منع کرده است . به نوشته سایت رجا نیوز از حامیان و نزدیکان محمود احمدی نژاد عباس پالیزدار از کارشناسان مرکز پژوهش های مجلس و رئيس امور زيربنايي این مركز می باشد که در مجلس هفتم زیر نظر احمد توکلی اداره شده است . پالیزدار در دور سوم انتخابات شوراهاعضو لیست ستاد مردمی احمدی نژاد بوده است که موفق به کسب حد نیاز آرا نشد ه است . پالیزدار در مصاحبه 21/3/87 با آریا نیوز می گوید : " حرف هایم را قبول ندارند و وجودم را انکار می کنند، حال آنکه من بیش از ۱سال و نیم با هیئت تحقیق و تفحص در ارتباط بودم و حکم،فیش حقوقی و تقدیرنامه دارم . وی صراحتا اعلام می کند که «فقط راه امام و شهدا را ادامه می دهم » . ميزبان و مجری سخنرانی های خبرساز وی در دانشگاه های همدان ،اصفهان و شيراز نيز تشکل دانشجويی حامی دولت به نام «جامعه اسلامی دانشجويان» است . با اين حال رسانه های نزديک به دولت که ابتدا قصد مسکوت گذاشتن انتشار متن اين افشاگری ها را داشتند، با گسترش واکنش ها جملگی دست از حمايت وی برداشته و هريک در اطلاعيه هايی جداگانه ارتباط خود با آقای پاليزدار را انکار کردند. گروهی از ناظران اظهارات آقای پاليزدار را در شمار نخستين اقدامات انتخاباتی گروه های حامی دولت برای ورود به رقابت های انتخاباتی سال ۸۸ و نامزدی مجدد محمود احمدی نژاد در اين انتخابات، ارزيابی می کنند. گمانی که چندان بی راه نیست . محمود احمدی نژاد که با شاهکارهایش بختی برای دوره شیرین دوم ریاست جمهوری برای خود نمی بیند در این پروژه به مظلوم نمایی دست زده و این گمان زمانی قوت بیشتری می گیرد که پالیزدار در لابه لای صحبت هایش اشاره به این نکته دارد : «احمدی نژاد می خواهد دست مفاسد اقتصادی را از امکانات دولتی کوتاه کند. » از نظر آقای پالیزدار همه فاسد هستند، غیر از احمدی نژاد . حرفهای ایشان هرچه باشد، افشاگری نیست، تنها برای احمدی نژادی است پس می توان گفت حب علی در کار نیست، بلکه بغض معاویه استاد پالیزدار را به بیان حرفهایی واداشته که سالهاست همه ملت نجیب ایران از آن خبر دارند. از سوی دیگر باید در نظر داشت که احمدی نژاد متعلق به سپاه پاسداران می باشد و برجسته کردن نقش او در حقیقت برجسته کردن سپاه است و این یعنی جدال بین نظامیان و روحانیون که ابعاد تازه ای به خود گرفته نسلی که پیش از این در جبهه های جنگ مشغول بود و روزگاری وام دار آقایانی است که در این پرونده ها نام برده شده اند اینک خود مدعی سهم خواهی بیشتر در سطوح مختلف نظام است .

اما باید دید پایان این ماجرا چه می شود . اگر عباس پالیزاد در شوی تلویزیونی بر صفحه تی وی منزلتان ظاهر شد و سخن از ارتباط با سازمان های جاسوسی اسرائیل ، آمریکا ، انگلیس یا هر کشور دیگری گفت یا اگر به ناگاه خبر غفلت ماموران زندان در مراقبت از وی به گوشتان خورد یا اگر او را دست پرورده ی و نفوذی اپوزیسیون داخل کشور و اصلاح طلبان به حاشیه رانده شده خواندند تعجب نکنید زیرا این داستان ها بخشی از پروژه تکراری برخی از طرفدران نظام تک بعدی ولایت مطلقه فقیهی است . نگاه کنید به مصاحبه زریبافان در گفتگو با فارس در تاریخ 20/3/87 که پالیزدار را ساده لوح و داری بینش ضعیف و یک بازی خورده سیاسی می نامد که از سوی مخالفین برای تخریب دولت و دامن زدن به اختلافات بین مسئولان علم شده است و مواضعش را نباید به حساب دولت گذاشت، اما عکس العمل روزنامه کیهان نیز قابل تامل است روزنامه کیهان در تاریخ 22/3/87 پالیزدار را یک سودجوی اقتصادی معرفی کرده و دلیل ان را اختلاص ۶میلیاد تومانی ذکر می کند و او را وابسته به شبکه های ضدانقلاب که از سوی اصلاح طلبان تندرو جهت بد نام کردن مسئولان نظام هدایت می شود مرتبط دانسته و ارتباط وی با ستاد ائتلاف رایحه خوش خدمت را نیز قویا تکذیب می کند . اسدالله بادامچيان از اعضای موتلفه اسلامی پاليزدار را « نفوذی دشمن» می داند . باید بدانیم نتیجه هر چه باشد فضایی جز بی اعتمادی ، یاس و نا امیدی در میان مردم به همراه نخواهد داشت . آیا افشاگری های پالیزدار واقعیتی است از فضای حاکم بر مناسبات حکام کنونی ایران یا زنگ آغاز رقابت های انتخاباتی پشت پرده ریاست جمهوری سال آینده ؟ باشد که تاریخ و آینده قضاوت آگاه تری داشته باشد .

منبع : بامردم



1 نظرات:

به قانون اساسي منهاي ولي فقيه برگرديم

۱۱:۳۳ bamardum 0 نظر

به قانون اساسي منهاي ولي فقيه برگرديم
دکتر ابراهيم يزدي، دبيرکل نهضت آزادي ايران در گفت و گو با روزاز مسائل محوري ايران گفته است و ‏اينکه: نظام از درون در حال رسيدن به بن است و همچنين اينکه‎ ‎‏"همه جناح ها دارند به اين نتيجه مي رسند ‏که اشکال از نظام ولايت فقيه است."‏‎ ‎نوه هايش برروي درو ديوار برايش قلب كشيده و در كنار آن نوشته اند: ‏I love you‏. در سوي ديگر كردهايي كه به ملاقاتش آمده اند به شعر مي گويند: پيري برچكاد نشسته به مهر، ‏چه خوش مي نگرد فراسوي را. در محلي ديگر شعر مصطفي باد كوبه اي به چشم مي خورد كه نوشته: "ما، ‏ستم را نشانه گرفته بوديم، اما، همه تيرها از كمان دانش پرتاب نشد، اي كاش نخست جهل را نشانه رفته ‏بوديم". دكتر يزدي در باره اين شعر مي گويد : هنگامي كه شاه ايران را ترك كرد، يك تحليل گر انگليسي در ‏تحليل انقلاب ايران نوشت كه انقلاب ايران پيروزي جهل برظلم است. آن زمان اين حرف خيلي به من ‏برخورد. پيش خودم گفتم غربي ها وانگليسي ها نمي خواهند ما را بفهمند. گذشت زمان به من نشان داد كه او ‏درست ديده بود. من دريك سخنراني اين موضوع را بيان كردم وآقاي بادكوبه اي اين شعر را متعاقبا سرود. ‏يزدي كه اكنون پايش در گچ است، مي گويد هنگام مسافرت به آمريكا، كساني به منزل اورفته اند و ممكن ‏است چيزهايي برده باشند ولي هويت آنان را نمي داند. مصاحبه با وي در پي مي آيد.‏

‎‎آقاي دكتر يزدي افكارعمومي جهاني به مسايلي نظير هسته اي، تروريسم و حقوق بشر در ايران ‏نسبت به سال گذشته چگونه مي نگرند؟‎ ‎

اگر بخواهيم اوضاع هسته اي ايران را در افكار عمومي غرب و اروپا نسبت به سال گذشته مورد ارزيابي ‏قرار دهيم، بايد گفت افكار سنجي دقيقي دراين باره وجود ندارد، اما به طور كلي مي توانيم بگوييم كه منحني ‏از سمت وسوي منفي برخوردار است. زماني روابط ميان دولت ها تيره وتار است اما مردم، آن نوع نگاه را ‏به يكديگر ندارند. اما متاسفانه سياست خارجي دولت ومسئولان ايران با توجه به حوادثي كه در30 سال گذشته ‏اتفاق افتاده است، از گروگان گيري گرفته تا موارد ديگر، آرام آرام افكار عمومي مردم آمريكا را هم نسبت به ‏ايراني ها دچار تغيير كرده است به طوري كه وقتي با يك ايراني صحبت مي كنند گويي با فردي كه داراي ‏جذام سياسي است برخورد مي كنند. ‏

‎‎اينكه گفته مي شود سفر آقاي احمدي نژاد به دانشگاه كلمبيا تاثير مثبتي در افكار عمومي آمريكا ‏داشته تا چه اندازه مقرون به صحت است؟‎ ‎

سفر دكتر احمدي نژاد يك دام بود براي ايشان وسياست خارجي كه دنبال مي كنند. اگر آقاي احمدي نژاد ‏مشاور خوبي داشت بايد به وي مي گفت اصلا دراين برنامه شركت نكند. براي اينكه صحنه آرايي محل ‏سخنراني ايشان، نوع سوالات و نحوه صحبت رييس دانشگاه كلمبيا، همگي به گونه اي بود كه هيچ دستاورد ‏مثبتي براي ايران در افكار عمومي مردم آمريكا نداشت. ممكن است ك اين موضوع دربخشي از افكار عمومي ‏مردم ايران يا بخشي از مردم كشورهاي عربي ـ اسلامي مثبت بوده باشد، اما اين برنامه هيچگونه تصوير ‏مثبتي در افكار عمومي آمريكا به همراه نداشته است. اگر چه بسياري از استادان دانشگاه ها در محافل ‏روشنفكري آمريكا نسبت به سخنان رييس دانشگاه كلمبيا اعتراض و آن را به دور از ادب ديپلماسي ذكر ‏كردند كه با مهمان خود اين چنين سخن گفته است.‏

‎‎شما 8 فروردين به سمينار بررسي روابط ايران وآمريكا در دانشگاه كلمبيا دعوت شده بوديد. اين ‏ميزگرد به ابتكار چه گروه هايي برگزار شد و چه اهدافي را دنبال مي كرد؟‎ ‎

اين سميناربيشتر به ابتكار دانشجويان ايراني، به ويژه آقاي هاني منصوريان كه دردانشگاه كلمبيا درس مي ‏خواند برگزار شد. اين ميزگرد به اين منظور برگزار شد كه اثرات منفي سفررييس جمهور به دانشگاه كلمبيا ‏جبران شود كه تا اندازه زيادي هم موفق شدند. ‏

‎‎چه برنامه هايي دراين ميزگرد بود كه آن را موفق مي دانيد؟‏‎ ‎

در اين سمينار چهار جلسه گنجانده شده بود كه در جلسه اول دونفر ازصاحبنظران دانشگاهي راجع به كودتاي ‏‏28 مرداد وپي آمدهاي آن سخنراني كردند. پس از آن، دونفر درباره پي آمدهاي گروگانگيري صحبت كردند ‏در پنل دوم من وآقاي "جان ليمبرت " سخنراني كرديم. آقاي جان ليمبرت از گروگان هاي آمريكا در سفارت ‏آمريكا درايران بود كه همسر ايراني دارد وفارسي را به خوبي صحبت مي كند. يك پسراو هم در شيراز به ‏دنيا آمده است. پنل سوم را آقاي گري سيك وفرد ديگري برگزاركرد.در پنل چهارم همه كساني كه درسه پنل ‏سخنراني كرده بودند شركت داشتند وراجع به جمع بندي روابط ايران وآمريكا صحبت كردند. به نظر من ‏سمينار بسيار خوبي بود. البته اين سمينار در سطح مطبوعات انعكاس آن چناني نداشت، اما از اين نظر كه ‏روشنفكران و استادان جامعه آمريكا از اين سمينار استقبال كرده بودند، مي توانم بگويم كه سمينار خوبي بود. ‏

‎‎در ارزيابي شما كدام يك از سخنراني ها توانستند با توجه به شرايط ايران، از وزن ومخاطبان ‏بيشتري برخوردارباشند؟‎ ‎

سخنان دكتر آبراهاميان در باره كودتاي 28 مرداد بسيار خوب بود. صحبت هاي آقاي ليمبرت هم خوب بود. ‏وي تاكيد كرد كه وقتي آمريكايي ها گفتند شاه مريض است و به همين دليل او را به آمريكا بردند، هيچ كسي ‏اين سخنان را باور نكرد. آقاي بروس لينگن كه آن زمان كاردارسفارت آمريكا درايران بود و آقاي هنري ‏پرشت هم كه مسئول ميز ايران در دولت كارتر بود، در سمينار حضور داشتند دراين باره سخنان كوتاهي ‏اظهار كردند. آقاي ليمبرت از من به عنوان وزير امور خارجه وقت پرسيد كه آيا شما قبول كرديد كه شاه را به ‏عنوان فرد بيمار به آمريكا برده اند. بنده هم صريحا عرض كردم خير، شاه بيمار بود ولي اورا تنها به دليل ‏بيماري به آمريكا نبردند. درجمع بندي سخنانم كه به آن توجه زيادي شد مطرح كردم كه روابط ايران وآمريكا ‏از چند مشكل اساسي رنج مي برد: نخست آنكه طرفين به شدت نسبت به يكديگر مظنون هستند. دوم آنكه چون ‏اراده اصلاح وجود ندارد، از اين رو فرصت هاي زيادي را از دست مي دهند. ‏

‎‎شواهد شما دراين باره چه بود؟‎ ‎

مثال هاي من دراين باره گويا بودند. گفتم كه ايران وآمريكا در افغانستان با يكديگر همكاري كردند و اين امر ‏منجر به آن شد كه طالبان سقوط كرد ودولت وحدت ملي به وجود آمد. در اين شرايط هرچند دولت ايران نقش ‏كليدي ايفا كرد ولي دولت آمريكا نه تنها به ايران چيزي نداد كه ايران را دررديف صدام حسين و كره شمالي، ‏محور شرارت معرفي كرد. اين موضوع ايراني ها را بسيار ناراحت كرد. در حادثه 11سپتامبرايراني ها از ‏رييس مجلس گرفته تا رييس جمهور ومردم ابراز همدردي كردند ولي دولت آمريكا از اين فرصت استفاده ‏نكرد. از آن طرف مقامات و مسئولان ايراني هم از آن جا كه درميانشان اراده اصلاح وجود ندارد فرصت ‏هاي زيادي را از دست دادند؛ منجمله زماني كه آقاي خاتمي به سازمان ملل متحد رفت و درمجمع عمومي ‏صحبت كرد، آقاي كلينتون رييس جمهورآمريكا تعمدا به جلسه رفت تا از اين فرصت استفاده كند وبا رييس ‏جمهور ايران دست بدهد و به اين طريق يخ ها آب شود ولي رييس جمهور ايران از صحنه غايب شد و اين ‏فرصت از دست رفت. حق آن بود كه رييس جمهورايران، كه در 20 سال تاريخ انقلاب با راي بي سابقه اي ‏انتخاب شده بود در صحنه مي ماند وبا رييس حمهور آمريکا دست مي داد ولي حرف اش را نيز مي زد. ولي ‏وي نيز به اين كار مبادرت نكرد. ‏

‎‎شما علل اين همه سوءظن و بدبيني ميان ايران وآمريكا را چه مي دانيد؟‎ ‎

يكي از مسايل عمده اين است كه طرفين تا چه اندازه به تعهدات خود و مقررات بين المللي وفادار هستند. به ‏عنوان مثال گفتم دولت آمريكا دراصل اول بيانيه الجزايرکه قبل از آزادي گروگان ها امضا شده است با ‏صراحت اعلام كرده كه درامور داخلي ايران دخالت نكرده ونمي كند، اما درشرايط كنوني به جايي رسيده ايم ‏كه مجلس و رياست جمهوري آمريكا براي تغييررفتار يا براندازي حاكميت ايران بودجه تعيين وتصويب مي ‏كنند كه اين از موارد دخالت در امور داخلي ايران محسوب مي شود. بنا براين چه تضميني وجود دارد كه ‏دولت آمريكا به تعهدات متقابل خود با ايران ويا تعهدات بين المللي اش عمل كند. اين ها موانعي است كه برسر ‏راه بهبود روابط ميان دوکشوروجود دارد. اما به دليل موقعيت خطرناك خاورميانه كه هرلحظه امكان دارد ‏منفجر بشود ضرورت دارد كه طرفين بدون قيد وشرط به مذاكره با يكديگر بپردازند. از اين رو من درآن ‏سمينار در پايان صحبت هايم تاكيد كردم كه آمريكا بايد بدون قيد وشرط بپذيرد كه با ايران مذاكره كند. رييس ‏جمهور آمريكا آقاي بوش و وزير امورخارجه آن، خانم رايس تاكيد كرده بودند كه اگر ايران غني سازي را ‏متوقف بكند با ايران مذاكره خواهند كرد، من تاكيد كردم كه براي مذاكره با ايران هيچ نوع پيش شرطي نبايد ‏گذاشته شود. زيرا مسئله بسيار حساس است واين حساسيت طلب مي كند كه طرفين بدون قيدوشرط با يكديگر ‏به مذاكره بپردازند. ‏

‎‎اين سوء ظن در رفتار با ايرانيان در آمريكا چگونه است؟‏‎ ‎

تحربه من منحصر بود به فرودگاه ها، كه با ايرانيان رفتار نه چندان دوستانه اي داشتند. درفرودگاه ها مسايل ‏امنيتي به شدت چك مي شود، به محض آنكه گذرنامه ايراني من را مشاهده مي كردند ، اگر يك مسافر معمولي ‏‏2بارچك مي شد بنده را 3يا 4بار چك مي كردند. از اين رو بايد بگويم كه مواضع و رفتار مسئولان آمريكا ‏وغرب با ايران وايرانيان چندان خوب نيست. ‏

‎‎سمينار دانشگاه كلمبيا تا چه اندازه مي توانست در مقامات آمريكايي براي آغاز مذاكرات بدون ‏شرط با ايران موثر باشد؟‎ ‎

بعد از صحبت من درسمينار كلمبيا، آقاي گري سيك، مقاله اي نوشت و درآن تاكيد كرد كه آمريكا بايد با ايران ‏بدون قيد و شرط وارد مذاكره شود. اشخاص ديگر هم اين سخنان را تكرار كردند، اينكه تا چه اندازه نوشته ‏هاي اين افراد تحت تاثير آن سمينار بوده است، من نمي دانم، ولي الآن يك تفكري در ميان برخي صاحب ‏نظران آمريكايي به وجود آمده است مبني براينكه مي گويند آمريكا بايد بدون قيد وشرط با ايران وارد مذاكره ‏شود تا با يافتن راه حل هايي، مشكلات موجود ميان ايران وآمريكا كاهش يابد. ‏

‎‎آقاي هاشمي رفسنجاني هم در شرايط مختلف از جمله در نماز جمعه تهران برروي مذاكرات بدون ‏قيد وشرط تاكيد كرده اند، آيا مي توانيم بر روي سيگنال هاي دوطرف حسابي باز كنيم؟‎ ‎

به نظر من به رغم آن شعارهاي تند وتيزي كه دولت بوش ودولت آقاي احمد نژاد مي دهند، علائم وشواهدي ‏وجود دارد كه اين دوكشور درچارچوب مسايل عراق و لبنان دارند با يكديگر مذاكره مي كنند ومن اين امر را ‏مثبت تلقي مي كنم. خبرهاي اين مذاكرات هم منتشر شده است. آثار مثبت اين مذاكرات نيز هويدا شده است. ‏برخي از تحليل گران براين باورند كه به رغم مواضع تندوتيزي كه طرفين اتخاذ مي كردند، و همچنين به رغم ‏درگيري هاي نظامي مختصري كه ميان حزب الله و ديگر گروه ها درلبنان روي داد، نهايتا مشكل لبنان حل ‏شد، و آنان يك بحران بزرگ داخلي را پشت سرگذاشتند، به نحوي كه رييس جمهور تعيين و موقعيت نخست ‏وزير، آقاي سينيوره مجددا تثبيت شدو گروه هاي شيعه، حتي حزب الله نيز اين تحولات را تاييد كردند. به نظر ‏مي رسد تاييد حزب الله نمي توانسته بدون چراغ سبز ايران باشد. بنا براين، چراغ سبز مذكور هم بدون ‏مذاكرات پشت پرده امكان پذير نبوده است. ‏

‎‎كانديداهاي دوحزب جمهوري خواه ودمكرات براي انتخابات رياست جمهوري آمريكا، خواهان ‏برخورد قوي تر با ايران شده اند. حتي آقاي اوباما كه گفته مي شد به دليل بي تجربگي اش ممکن است در ‏سياست خارجي مواضع اش دچار تحول شديدي شود در نشست "آي پك " كه مربوط به جامعه يهوديان آمريكا ‏است به شدت به ايران تاخت و از آقاي بوش هم انتقاد كرد كه چرا قادر نشده ايران را متوقف كند. او ‏درسخنان خود براي متوقف كردن ايران استفاده ازهرابزاري ازجمله ابزار نظامي را محتمل دانست. آقاي مك ‏كين هم در ارتباط با ايران به دنبال ايجاد ترس حداكثري است به نحوي كه اگر اين ترس كارآيي خود را از ‏دست بدهد، نتيجه آن جز حمله به ايران نخواهد بود. به نظر شما شعارهاي مبارزات انتخاباتي آمريكا نمي ‏تواند به ايجاد بسترهاي افكارعمومي براي آغاز جنگي ديگر كمك كند؟‎ ‎‏ ‏

به نظر من نبايد به صحبت هاي انتخاباتي اين چنيني خيلي بهاء بدهيم. براي آنكه نيروهاي مختلفي در انتخابات ‏آمريكا نقش كليدي ايفاء مي كنند از جمله لابي بسيار قدرتمند يهوديان آمريكا. كانديداهاي رياست جمهوري ‏براي جلب آراء يهوديان آمريكا قاعدتا بايد شعارهاي تندوتيزي را مطرح كنند. متاسفانه مسئوليت بخش مهمي ‏از اين سخنان به عهده زمامداران ايران است كه حرف هاي نسنجيده اي را درباره اسراييل و هلوكاست ‏مطرح كرده اند به نحوي كه زمينه لازم رابه دست نئوكان هاي آمريكا و يهوديان اين كشور داده و جوي به ‏وجود آمده که كانديداها براي اينکه بتوانند آراء يهوديان را كسب كنند بايد حتما مواضع سختي عليه ايران اتخاذ ‏كنند؛ مانند آنچه آقاي اوباما در نشست آيپك كه وابسته به يهوديان است مطرح كرد. خانم كلينتون هم گفت كه ‏اگر ايران به اسراييل حمله كند ما ايران را محوونابود مي كنيم.من هم نامه اي به ايشان نوشتم وپرسيدم كه اگر ‏اسراييل به ايران حمله كند شما چه اقدامي خواهيد كرد؟ مي خواهم بگويم كه صحبت هاي كانديداها در چنين ‏شرايطي خيلي ملاك نيست. ‏

‎‎دراين فاصله يعني تا زمان انتخابات، اين احتمال وجود دارد كه آقاي بوش دستور حمله نظامي به ‏ايران را صادر کند؟‎ ‎

خير، من معتقد نيستم آقاي بوش تا زمان انتخابات كاري خيلي جدي عليه ايران انجام دهد. من باورم اين نيست ‏كه رييس جمهورآمريكا در چنين شرايطي بتواند يا بخواهد حمله نظامي، ولو محدود عليه ايران بکند. اما ‏ممكن است اسراييل دست به چنين حمله اي بزند. نيازي نيست كه دولت آمريكا خودش به چنين كاري اقدام ‏كند، اما وقتي مي گوييم حمله نظامي، بايد توحه كنيم كه حمله نظامي گسترده نظير افغانستان يا عراق مطرح ‏نيست بلکه منظور عمليات محدود نظامي درمناطق ويژه، نظير مراكز اتمي ونظامي ايران مطرح است. ‏

‎‎به عبارت ديگر، با وجود آنكه ايران با آمريكا درچارچوب مذاكره درباره عراق ولبنان به نتايجي ‏رسيده است، باز اين امكان وجود دارد كه به وي حمله نظامي شود؟‎ ‎

احتمال حمله نظامي توسط اسراييل وجود دارد. ‏

‎‎آيا دليل اين حمله تنها توان هسته اي ايران است؟‎ ‎

خبر، علت تنها مسئله هسته اي نيست. به نظر من اساسا مسئله هسته اي فرع برقضاياي ديگر است. به نظر ‏من اسراييل در يك وضعيت استثنايي تاريخي قرارگرفته كه هيچ راهي جز پذيرفتن صلح با فلسطيني ها، ‏برايش باقي نمانده است. وصلح هم امكان پذير نيست مگرآنكه اسراييل قطعنامه 242 سازمان ملل متحد را به ‏اجرا بگذارد و از سرزمين هاي اشغالي در سال 1967 عقب نشيني بكند و درنهايت يك دولت مستقل فلسطيني ‏را به رسميت بشناسد. اما اسراييل آمادگي چنين كاري را ندارد. تحليل هاي اسراييلي ها مبتني براين است كه ‏اگر صلح را بپذيرند شمارش منفي براي فروپاشي اسراييل آغاز خواهد شد. ضمن آنكه اسراييل موضوعيت ‏خود را به تدريج از دست خواهد داد. محمود عباس وقتي به قدرت رسيد، سخن جالبي را مطرح كرد و گفت ‏كه اسراييل هيچ راهي ندارد جز اينكه يا فلسطين مستقل را به رسميت بشناسد ويا همه سرزمين هاي فلسطيني ‏را منضم بكند وما نيز همگي شهروندان فلسطيني بشويم. اولمرت بلافاصله طي واكنشي اعلام كرد كه اسراييل ‏نمي تواند چنين پيشنهادي را بپذيرد، زيرا تركيب جمعيت عوض مي شود و اسراييل موضوعيت خود را از ‏دست مي دهد. اسراييل در چنين تنگنايي قرار گرفته است. ‏

‎‎اسراييل چگونه مي تواند از اين تنگنا خارج شود؟‎ ‎

ببينيد فشارکنوني براسراييل براي صلح در طي 60 سال گذشته بي سابقه بوده است. در دنيا اجماع واتفاق نظر ‏به وجود آمده است كه اسراييل بايد از اين سرزمين ها عقب نشيني كند. شخصيت برجسته اي مانند كارتر مي ‏گويد كه مانع اصلي صلح در خاورميانه اسراييل است، نه فلسطين ونه اعراب. اعراب اعلام كرده اند كه اگر ‏اسراييل قطعنامه 242 را بپذيرد و آن را اجرا کند و دولت فلسطيني تشكيل شود اسراييل را به رسميت ‏خواهند شناخت. پادشاه عربستان هم اعلام كرده اگر اسراييل چنين کند دولت عربستان 10 ميليارد دلار بابت ‏برچيدن شهرك هاي يهودي نشين در كرانه غربي به اسراييل پرداخت خواهد كرد. به عبارت ديگر تمام بهانه ‏ها از دست اسراييل گرفته شده است و تمام راه هاي فرا ر به روي اسراييل بسته شده ا ست. از اين رو به ‏نظرمي رسد ديپلماسي اعراب در چنين شرايطي خوب عمل كرده است. امروز اجماع جهاني اين است که ‏اسراييل بايد صلح را بپذيرد. اما اسراييل نمي خواهد اين موضوع را بپذيرد. بنا براين جناح هاي تندرو ‏اسراييل ممكن است براي برهم زدن اين برنامه ها دست به كارهايي بزنند. يكي از آن كارها، حمله به ايران ‏است. از اين زاويه است كه ما صحبت هاي آقاي احمدي نژاد را به شدت عليه منافع ملي کشورمان ارزيابي ‏مي كنيم و اين مواضع را به نفع اسراييل مي بينيم، و آنرا بهترين هديه به نئوكان هاي آمريكا و يهوديان مي ‏دانيم. اسراييل به استناد صحبت هاي آقاي احمدي نژاد در مورد اينکه اسراييل بايد محو شود مطرح مي کند ‏که ايران به دنبال بمب اتم است وقبل از آنكه به آن دست بيابد بايد اقدام جدي کرد. بنا بر اين تل آويو ممکن ‏است اقدامات ضربتي خود را به انجام رساند. اين مهمترين راه خروج از تنگنايي است كه اسراييل دچار آن ‏است. اما احتمال اينكه آمريكايي ها به ايران حمله كنند بسياركم است.‏

‎‎فارغ از موضع اسراييل، نظام بين الملل هم ايران را يك نظام متمرد مي شناسد زيرا قطعنامه هاي ‏بين المللي را ناديده گرفته وغني سازي را تعليق نكرده است. به عبارت ديگر هژموني قواعد جهاني كه از ‏طريق سازمان ملل اعمال مي شود با اقدامات ايران زير سوال رفته است. اين همان سخن آقاي احمدي نژاد ‏است كه اعلام كرده ايران درصدد تغيير مديريت جهان است.فكر نمي كنيد براي احياي اين هژموني فشارهاي ‏بيشتري به ايران وارد شود و در نهايت حمله نظامي نيز به عنوان يكي از راه حل ها در اين ارتباط ديده شود؟‎ ‎‎‎

ببينيد، اين هژموني و فشارها در حال حاضر شكل گرفته است. آقاي مردوخي تحليلي را دركانون مدافعان ‏حقوق بشر راجع به جنگ مطرح كرد كه بسيار خوب است مورد توجه قرار بگيرد. آقاي مردوخي به درستي ‏آمارهاي زيادي را مطرح كرد مبني براينكه جنگ با چه اهدافي آغاز مي شود؟ آمريكا با چه هدفي ممكن است ‏ايران را مورد حمله قرار بدهد؟ واينكه حمله آمريكا به ايران به اين منظور صورت مي گيرد كه اقتصاد ‏كشورفلج شده وصنعت آن از ميان برود. همچنين روابط اش از هم گسيخته شود. حال اگر اين امر با محاصره ‏اقتصا دي امكان پذير باشد، نيازي به حمله نظامي نيست. بنا براين چنين فشارهايي افزايش خواهد يافت. ‏درحال حاضر مشاهده مي كنيم كه اقتصاد ايران، بخصوص با اقدامات آقاي احمدي نژاد، درحال فروپاشي ‏است. بنا براين نكته اول من اين است كه آثار فشارهژمونيك نظام بين الملل برايران دارد آشكار مي شود. دوم ‏اينكه ما مي توانيم دربرابر اين هژموني جهاني از منطق بسيار قوي خودمان استفاده كنيم. اما سخنان رهبران ‏ايران فاقد چنين منطقي است. به عنوان مثال چرا بايد رييس جمهور ايران راجع به هولوكاست صحبت كند ‏ولي به عنوان رييس جمهور ايران كه به كشورهاي ديگر سفر مي كند هيچگاه اين سخن را برزبان نياورد كه ‏دولت اسراييل چرا هيچيك از قطعنامه هاي سازمان ملل را اجرا نكرده است؟ چرادرشرايطي كه دولت ‏اسراييل عضوسازمان ملل است، قطعنامه هاي سازمان را زيرپا مي گذاردو ايااين موجب بي اعتباري سازمان ‏ملل نشده است؟ چرا از ايران مي خوا هند از سازمان ملل تبعيت كند در صورتي كه عضو ديگر از آن ‏تبعيت نمي كند؟ منظور من اين نيست که ايران از سازمان ملل تبعيت نکند بلکه اين است که اگر چنين مشي ‏اي اتخاذ مي شد بخش مهمي از سازمان ملل به حمايت از ايران بر مي خاست. اما به جاي آن حرف هاي بي ‏ربط ديگري عنوان شده است. نكته ديگر آن است كه وقتي دولت آمريكا در بيانيه الجزاير عدم دخالت ‏درامورداخلي ايران را امضاء كرده ولي آن را زير پا گذاشته است ايران مي تواند دراين باره به دادگاه لاهه ‏شكايت كند مبني براينكه به رغم امضاءمعاهده ها، آمريكا درامورداخلي ايران دخالت مي كند. اما من نمي دانم ‏و نمي فهمم که چرا دولت ايران به چنين اقداماتي مبادرت نمي كند. بنا براين من قبول دارم كه هژموني بين ‏المللي وجود دارد، اما جبهه واحد عليه ايران چگونه ايجاد شده است؟ آيا ايران قادر نبوده درميان اين جبهه ‏شكاف ايجاد كند؟ ايران از اين امكان برخورداربوده است، زيرا علي الاصول دولت هاي اروپايي و ‏كشورهايي چون چين و حتي روسيه نمي خواهند دنباله رو آمريكا باشند.‏

‎‎به عبارت ديگراروپا، چين وروسيه دربرابر آمريكا يك موضع رقابتي دارند؟‏‎ ‎

بله، اما زماني كه ايران مواضعي را اتخاذ مي كند كه دولت هاي اروپايي نمي توانند از آن دفاع بكنند، اين ‏وحدت ميان آنان به ضررايران به وجود مي آيد. اين موضوع حتي به كشورهاي حاشيه خليج فارس نيز كشيده ‏شده است. آنان مي خواهند براساس مواضع ايران مسايل امنيتي خليج فارس را بدون حضور ايران حل كنند. ‏من در مصاحبه اي با آقاي بني طرف خبرنگار روزنامه ها وخبرگزاري هاي عرب زبان مطرح كردم كه ‏مگر مي شود كه از امنيت خليج فارس بدون حضور ايران صحبت كرد؟ شوراي امنيت خليج فارس بايد ‏ازايران براي حضور دراجلاس خود و عضويت در اين شورا دعوت به عمل آورد، تا مسايل في مابين ‏اعضاء را نيز در همان شورا حل وفصل كنند. استقبال خوبي از اين سخنان در روزنامه هاي عرب زبان به ‏عمل آمد. ‏

‎‎با همه اين ها فكر مي كنيد درچه شرايطي آمريكا به ايران حمله خواهد كرد؟‎ ‎

ببينيد من از زاويه ديگري به نام منافع ملي ايران به اين موضوع نگاه مي كنم. متاسفانه نگاهي كه بسياري از ‏رهبران كشورما دارند مبني براينكه چگونه مي توانند به منافع آمريكا لطمه بزنند تا از آمريكا امتياز بگيرند، ‏نگاهي نادرست است. ما بايد ببينيم كه منافع ملي ايران دركجا قرار دارد ودرآن راستا حركت كنيم. حتي اگر ‏ايران درجاهايي بتواند به منافع آمريكا در خاورميانه لطمه بزند، باز هم اين موضوع كافي نيست زيرا ممكن ‏است آنان لطمات به مراتب بزرگتري به ما وارد كنند. ايران شايد در شرايطي قرارداشته باشد كه بتواند ‏درعراق به آمريكايي ها لطمه بزند، اما اين موضوع چه نفعي براي منافع ملي ايران خواهد داشت؟ ادامه تشنج ‏درمرزهاي غربي ايران هيچگاه به نفع ما نيست. منافع ملي ايران ايجاب مي كند كه هرچه سريع تر بحران ‏درعراق پايان بپذيرد.‏

‏ ‏‎‎موضوعي كه شما مطرح كرديد، گفت وگو را به اوضاع داخلي ايران مي كشاند واينكه شما درحال ‏حاضر منافع ملي ايران را چه مي دانيد؟‎ ‎

اگر از اين زاويه اي كه عرض كردم به موضوع نگاه كنيم اين سوال پيش مي آيد كه ادامه غني سازي ‏اورانيوم تا چه اندازه در راستاي منافع ملي ايران قرار دارد؟ من معتقدم كه در شرايط کنوني ادامه غني سازي ‏به نفع منافع ملي ايران نيست. ايران بايد غني سازي اورانيوم را در چهار چوب بسته گروه 5+1، با ‏اصلاحاتي در آن، متوقف كند. به محض اينكه غني سازي اورانيوم را متوقف بكنند درجبهه متحد عليه ايران ‏شكاف ايجاد مي شود. به عبارت ديگر اروپاييان ديگر حاضر نخواهند بود به دنبال آمريكايي ها بروند. اگرچه ‏به نظر من حتي اگر ايران غني سازي اورانيوم را متوقف كند باز هم مشكل آمريكا با ايران حل نخواهد شد، ‏اما اروپا، روسيه و چين از آمريكا جدا مي شوند. ‏

‎‎نظام سياسي ايران معتقد است كه اگر ايران غني سازي را رها كند، آمريكا وغرب مسئله حقوق ‏بشر را علم خواهد كرد. آيا حقوق بشر به لحاظ عملياتي از چنين وزني برخوردار است؟‎ ‎

در اين بحث ايراد اساسي وجود دارد. با اين بيان تلويحا عنوان مي شود كه درباره غني سازي اورانيوم ايران ‏از موضع قدرتمندي برخوردار است ولي در مورد حقوق بشرايران مشكل دارد. خوب بايد مشكل حقوق بشر ‏را حل بكنند. رهبران ايران هنوز نپذيرفته اند که در دنياي مابعد جنگ سرد اعتبار حاكميت ملي به تحقق ‏حاكميت ملت است. من تكرار مي كنم به موجب منشور سازمان ملل متحد، اصل عدم دخالت درامور داخلي ‏ساير كشورها مبتني است برحاكميت ملي. اما دردوران جديد اعتبار حاكميت ملي وابسته به ميزان تحقق ‏حاكميت ملت است و اينكه تا چه اندازه يك دولت، نماينده ملت اش است. اين اعتبار به صرف اينكه دولتي ‏حاكم است كسب نمي شود. بنا براين دولت ايران بايد موضوع حقوق بشر را درچارچوب فصل سوم قانون ‏اساسي ايران، منشور سازمان ملل، و بيانيه جهاني حقوق بشر حل كند. دولت ايران بيانيه جهاني حقوق بشر ‏را امضاء كرده است. ماده 9 قانون مدني ايران مي گويد معاهدات و مقررات بين المللي كه ايران آن ها را ‏تصويب كرده است، حكم قوانين داخلي ايران را داشته وقوانين مادرمحسوب مي شوند. بنابراين اگردر بيانيه ‏جهاني حقوق بشر، اصولي راجع به آزادي هاي سياسي آمده است، دولت ايران بايد آن ها را رعايت و مشكل ‏اش را حل كند. از اين رو اينكه ايران به دليل اينكه نمي خواهد حقوق بشر را رعايت كند، پس غني سازي را ‏ادامه بدهد، به منزله پناه بردن به مرگ از ترس مرگ است. ما اين اعتقاد را نداريم. ما معتقديم دولت ايران ‏بايد غني سازي را، با شرايطي، متوقف كند، به محض توقف، جبهه متحد عليه ايران دچار شكاف جدي مي ‏شود.‏

‎‎عقبه جبهه ضد ايران درخاورميانه چگونه شكل گرفته است؟‏‎ ‎

ببينيد آمريكايي ها موفق شده اند اعراب را عليه ايران متحد كنند. در هيچ زماني مانند امروز اعراب اين چنين ‏گستاخانه عليه ايران موضع نگرفته اند. امروز ماشاهديم كه امارات متحده چگونه عليه ايران مواضع خصمانه ‏اي اتخاذ مي كند. وزير امور خارجه ايران متاسفانه در اجلاس رهبران عرب دردمشق حضور مي يابد و آن ‏ها نيز عليه ايران قطعنامه صادر مي كنند، او نيز هيچ واكنشي از خود نشان نمي دهد. در اين شرايط هركشور ‏ديگري اگر جاي ايران بود جلسه را ترك مي كرد. ازاين رو ايران سياست نادرستي اتخاذ كرده است. از اين ‏نظر تعليق غني سازي توسط ايران مي تواند جبهه متحد عليه ايران را دچار شكاف جدي كند و در اين شرايط ‏است كه خواسته هاي ايران نيز مي تواند تحقق يابد. مانند اينكه ايران خواهان يك كنسرسيوم بين المللي براي ‏غني سازي شده است. ‏

‎‎اگر تهران تعليق غني سازي را نپذيرد، تا چه اندازه شرايط وقوع پذيرش قطعنامه 598 ديگري ‏از سوي ايران محتمل است؟‎ ‎

شرايط نا مطلوب سياسي ونظامي عامل اصلي درپذيرش قطعنامه 598 بود؛ در اين جا نيز به سمت وسويي ‏مي رويم كه شرايط بد اقتصادي و سياسي ايران را وادارخواهد كرد كه در شرايطي به مراتب بدتر از ‏قطعنامه 598 و بدتر از حالا، آن را قبول كنيم. به عبارت ديگر درپاسخ به سوال شما اگر مبناي قضاوت را ‏عملكرد ايران در گروگانگيري و عملكرد ايران در جنگ ايران وعراق قرار بدهيم، نگراني شديدي وجود ‏دارد. از اين جهت كه هم گروگانگيري و هم جنگ درشرايط بسيار بدي پايان يافتند، اكنون نيز نگران آن ‏هستم كه جمهوري اسلامي سرسختانه به شعارهايي در باره انرژي هسته اي ادامه بدهد اما درشرايطي به ‏مراتب نامساعدتر از اوضاع كنوني قطعنامه سازمان ملل را به ضررمنافع ملي بپذيرد. ‏

‎‎ايران سعي كرده است براي خود كمربند امنيتي در خاورميانه ايجاد كند كه عناصر اصلي آن ‏حماس، حزب الله، سوريه و عراق هستند. آيا سوريه با توجه به سوابق تاريخي اش كماكان به اين كمربند ‏امنيتي پاي بند خواهد بود؟ به نظر مي رسد سوريه به عنوان يك محور اساسي اين كمربند، درحال مذاكرات ‏استراتژيك با اسراييل است؛ به ويژه آنكه اگر بخواهد از اين محور خارج شود اسراييل قول داده بلندي هاي ‏جولان را به اين كشور پس بدهد.‏‎ ‎

خير، سوريه به اين كمر بند امنيتي وسياسي پاي بند نخواهد بود. تجربه ما با كشورها وگروه هاي عربي نشان ‏داده كه آنان اول عرب وسپس با ايران هستند. ‏
‎‎اين موضوع آن جايي حايز اهميت است كه قبلا مشاهده كرده ايم سوريه در باره جزاير به نفع ‏امارات راي داده است.‏‎ ‎

بله به همين دليل عرض مي كنم. ببينيد قاعده بحث اين است كه دولت سوريه ابتدا منافع ملي خود را درنظر ‏مي گيرد. اين منافع اگر با نزديكي به ايران منجر به نفت فراوان مجاني يا ارزان باشد، قطعا چنين كاري ‏خواهد كرد. همچنين اگر اين نزديكي باعث شود كه ايران در سوريه تصفيه خانه ايجاد كند، خب، چرا که نه، ‏قطعا دركنار ايران قرار مي گيرد. اما آيا سوريه حاضر است به دليل منافع مشترك اش با ايران، با آمريكا ‏واسراييل نيز دربيفتد؟ به نظر من خير. الان هم اسراييل وسوريه دارند مسايل خود را حل مي كنند به نحوي ‏كه علي الاصول كليات را پذيرفته اند. درخبرها بود كه اسراييل از اسد دعوت كرده تا به تل آويو برود. اسد ‏نيز اين امر رارد نكرده است. شرايط به اين سمت رفته است كه اسراييلي ها آمادگي يافته اند تا جولان را به ‏سوريه پس بدهند. سوريه هم اعلام كرده است كه آمادگي دارد تااسراييل را به رسميت بشناسد وروابط ‏ديپلماتيك برقراركند. پس دادن جولان به سوريه، معناي ديگري نيز دارد و آن اينكه مزارع شيعا كه درجنوب ‏لبنان است، سرنوشت اش معلوم ومسايل اش حل مي شود. اسراييل اين مزارع را تخليه نمي كرد زيرا مي ‏گفت مربوط به سوريه است وبه لبنان مربوط نمي شود. اما اگر جولان را تخليه كند معنايش اين است كه آن جا ‏را نيز بايد تخليه كند. حال كداميك از دوكشور سوريه ولبنان در اين بخش مستقر مي شوند، مربوط به نحوه ‏كنار آمدن سوريه ولبنان است. بنا براين سوريه درراستاي حل مشكل خود با اسراييل حركت مي كند. ‏
‎‎فكرنمي كنيد به رياست جمهوري رسيدن ژنرال سليمان در لبنان نيز ناشي از تحولاتي است كه ‏درمشي سوريه رخ داده و درنهايت اينكه اعراب دست بالا را دراين كشور به دست آوردند؟‎ ‎

به نظرمي رسد، يك پكيجي دارد شکل مي گيرد. اختلافات درلبنان بخشي مربوط به سياست هاي سوريه بوده ‏و دراين ميان تنها ايران دخيل نبوده است. حال كه سوريه آمادگي دارد مسايل اش را با اسراييل حل بكند، ‏معنايش اين است كه اين اختلافات درلبنان نيز قابل حل است. بنابراين اعراب به طور عام وسوريه به طور ‏خاص دارند مسايل شان را با همسايگان خود حل وفصل مي كنند. ‏

‎‎به عبارت ديگر اگر پشتوانه لجستيك حزب الله را سوريه بدانيم، اين منطقي به نظر مي رسد كه ‏رييس جمهور مورد حمايت اعراب در لبنان برسركار بيايد.‏‎ ‎

بله. البته نكته ديگري هم دراين ميان وجود دارد. اگر اسراييل مسايل اش را باسوريه حل كند ومزارع را نيز ‏برگرداند حزب الله لبنان ديگر دليل موجهي براي مسلح ماندن نخواهد داشت. بنا براين خلع سلاح حزب الله ‏لبنان كه آقاي سينيوره خواهان آن بود ومي گفت كه قطعنامه هاي سازمان ملل و آمريكا خواستار آن است، يا ‏بايد با رويارويي با نيروهاي نظامي صورت بگيرد، كه ارتش لبنان تا كنون يا نمي خواسته يا به مصلحت خود ‏نمي ديده با حزب الله رودررو بشود يا از طرق سياسي بايد صورت بگيرد. اوضاع منطقه نشان مي دهد كه ‏اين امر از طريق سياسي درحال انجام است.لذا اگرميان سوريه واسراييل صلح شود، آن مشي اي كه مي ‏گفت حزب الله بايد به يك حزب سياسي تبديل شود عملي خواهد شد.البته درخبرها هم بود كه اسراييل گفته به ‏شرطي جولان را پس خواهد داد كه سوريه روابط خود را با ايران به شكل خاصي دربياورد. البته آقاي اسد ‏نيز گفته است كه به اين موضوع تن نمي دهد. اما اين سخن آقاي اسد شايد يک شعار سياسي باشد و درپشت ‏صحنه، همه توافق ها صورت گرفته باشد. اين مسايل درعالم سياست رايج است. بنا براين نبايد برروي اين ‏مسايل زياد حساب كنيم. ايران هيچگاه نبايد روي سخنان اسد حساب استراتژيك باز كند. وزن پس گرفتن ‏جولان براي اسد آن قدر هست كه هرگز كمك هاي مالي ايران به سوريه در مقابل آن قابل مقايسه نيست ولو ‏آنكه ايران از وي ناراضي شود. بنابراين از يك منظر تاريخي سوريه نيز درسريك پيچ تاريخي قرار دارد. ‏

‎‎آقاي دكتر من فكر مي كنم حزب بعث سوريه كه بشار اسد آن را نمايندگي مي كند، به خوبي از ‏تحولات جنگ سرد و ناتواني اين جنگ در پيروزي كشورش براي باز پس گيري خاك خود از اسراييل آگاه ‏است و مي داند كه اين دست از ائتلاف ها در حوزه جهاني با چه سرنوشتي مواجه شده؛ از اين رو مايل است ‏در راس يك نظام جنگ سرد جديد در خاورميانه قرار نگيرد.همچنين سوريه مايل است ازماجراي ترور رفيق ‏حريري جان سالم به در ببرد، چون گفته مي شد كه سوريه دراين ترور نقش تعيين كننده داشته است، ضمن ‏آنكه سايه مقتدر حافظ اسد، پدر بشار اسد اجازه نمي دهد كه اوبه عنوان يك رهبر مقتدر در صحنه سياسي ‏خاورميانه ظاهر شود. تاكنون حزب بعث نيزاجازه نداده كه او در حد واندازه پدرش در سياست هاي ‏خاورميانه اي و جهاني حاضر شود. از اين رو من فكر مي كنم كه بشار به اين امر مي انديشد كه با يك ‏تصميم گيري تاريخي، چهره پدرش را در خود زنده كند ونشان دهد كه شايستگي رهبري كشور سوريه و ‏بسياري تحولات منطقه را دارد و مي تواند چهره جديدي در ميان رهبران عرب محسوب شود.‏‎ ‎

حرف شما درست است. بشار اسد به دليل اينكه فرزند حافظ اسد است، به رياست جمهوري رسيده ولي هنوز ‏از خودش چيزي نشان نداده است. ولي بازي اي كه اسد درحال انجام آن است وي را به عنوان يك رهبر در ‏جهان و جهان عرب جا مي اندازد. ‏

‎‎در اين ميان به نظرشما حماس چه فرآيندي را از سر مي گذراند؟ حماس به مذاكره با اسراييل ‏پيوسته ووزارت امورخارجه ايران نيز اين موضوع را از سرناگزيري ذكركرده است.‏‎ ‎

حماس نيز نخست فلسطيني وعرب است سپس سني مذهب و درمرحله سوم با ايران كار مي كند. آقاي خالد ‏مشعل درصحبت هاي اخير خودنسبت به بوجود آورندگان ماجراي هولوكاست اظهار تنفر وآن را نفي كرد. ‏البته نگفت سخن رييس جمهور ايران درست است بلكه هولوكاست را محكوم کرد. اين سخن معنا دارد. بنا ‏براين ايران نمي تواند با كارت حماس بازي جدي كند.‏

‎‎شما چه معناي ويژه اي براي مواضع خالد مشعل قايل هستيد؟‎ ‎

شما گفتيد كمربند سياسي ـ امنيتي با حضور سوريه وحماس، حزب الله وبرخي نيروهاي عراقي تشكيل شده ‏است. من مي خواهم بگويم با كارت حماس نمي توانيم وارد چنين بازي خطيري بشويم. ‏
بله حماس مرز خود را از ايران جدا كرده است
‎‎
.‎ ‎زيرا آنان منافع خود را چيز ديگري مي دانند حماس دارد به اين جمع بندي مي رسد كه در شرايط کنوني ‏جهان سياست، در باره برخورد با محمود عباس و اسراييل دچار اشتباه شده است. ‏

‎‎چه واقعيتي مي تواند تاييد كننده صحبت شما باشد؟‎ ‎

‏ فلسطيني ها زماني دست به جنگ مسلحانه زدند براي اينكه دنيا حق آنان را براي تشكيل يك دولت فلسطيني به ‏رسميت بشناسد، اما اكنون دنيا از اين آمادگي برخوردار شده واين حق را به رسميت شناخته است. رييس ‏جمهوراسبق آمريكا، کارتر، به رغم تمام فحاشي هايي كه يهوديان عليه اوکردند با حماس ديدار كرد. كارتر به ‏حماس مي گويد درچارچوب قانون حركت كنيد وما از شما حمايت مي كنيم. اگر حماس وارد اين فاز شود ‏پيروزي بزرگي به دست آورده است. در سفراخيرم هنگامي که براي سخنراني به دانشگاه دنور رفتم آقاي ‏ريچارد فالك هم آمده بود. آقاي ريچارد فالك از فعالان معروف ضد جنگ ويتنام درآمريكا است. او رييس ‏مرکز مطالعات بين المللي دانشگاه پرينستون بود اما الان در دانشگاه سن باربارا درس مي دهد.وي اخيرا از ‏طرف شوراي حقوق بشر سازمان ملل به عنوان راپورتر حقوق بشر در فلسطين تعيين شده است، بنا براين به ‏طور مرتب درجريان مسايل فلسطين قرار دارد. او دراين راستا با من صحبت كرد. حماس به اين مصلحت ‏سنجي دست يافته است كه مسايل خود را با محمود عباس حل وفصل كند و بر روي ريل مذاكره با دولت ‏اسراييل بيفتند.‏

‎‎ايران با بازي با كارت عراق تا چه اندازهمي تواند در امتياز گيري موفق باشد؟‏‎ ‎

عراق هم نمي تواندشرايط مناسبي براي ايران فراهم كند. ايران يك نفوذطبيعي درعراق دارد كه آمريكايي ها ‏اين نفوذ طبيعي را معادل دخالت ايران ذكر مي كنند. من درآمريكا هرجا صحبت شده گفته ام كه آمريكا اين ‏دومطلب را با هم قاطي مي كند. ايران يك سابقه هزارساله با عراق دارد، حوزه علميه نجف 900 سال سابقه ‏دارد و بسياري از علماي برجسته شيعه نيز ايراني بوده اند، مزارامامان شيعه درعراق است، هر سال ميليون ‏ها ايراني به عراق براي زيارت عتبات مي روند، حتي پول ايران در بازارهاي نجف وكربلا به دليل سفر ‏زوار ايراني معتبرتر از هر پولي مبادله مي شود و اين نفوذ ربطي به دولت ايران نداردو نبايد به معناي ‏دخالت ايران در آن جا محسوب شود. اما شيعيان عراق اول خود را عرب مي دانند. آقاي مقتدي صدر خود را ‏عرب مي دانداز اين روبه آقاي سيستاني صريحا اعلام كرده است كه توايراني هستي واين جا چه مي كنيد؟ ‏شما بايد به كشور خود برگرديد. ايران نبايد اين مسايل را به فراموشي بسپارد. ممكن است آقاي مقتدي صدر به ‏دليل نيات سياسي خود درجاهايي با ايران هماهنگي به عمل بياورد، ولي آقاي مقتدي صدر اول شيعه عرب ‏است بعد سياستمداري كه مي تواند با ايران در بخش هايي همراهي كند. نكته دوم آن است كه به چه دليل يا با ‏چه منطقي رفتارهاي آقاي مقتدي صدر بايد به نفع ايران تمام شود؟ آيا رفتارهاي سياسي آقاي مقتدي صدر به ‏نفع استقلال عراق است يا به نفع توجيه ادامه اشغال عراق؟ ما مي دانيم آمريكايي ها عراق را تخليه نمي كنند ‏زيرا مي گويند اگر ما برويم در عراق حمام خون به راه مي افتد. درعراق سابقه ندارد عرب وكرد با يكديگر ‏بجنگند، همچنين سابقه ندارد سني وشيعه يكديگر را بكشند، حداقل در دهه هاي اخير ما درعراق چنين چيزي ‏را مشاهده نكرده ايم، بلكه شيعيان با صدام مي جنگيدند، نه با سني ها. كردها با صدام ظالم جنگيدند نه به اين ‏دليل كه او عرب بود واين ها كرد. براي اينكه به حقوق آن ها تخطي كرده بود. بنا براين سابقه جنگ مذهبي ‏وقومي درعراق وجود ندارد كه آمريكايي ها بگويند اگر از عراق خارج شوند جنگ قومي يا مذهبي در عراق ‏حمام خون ايجاد مي كند. جنگ حاضر دلايلي دارد وتوجيه كننده اشغال نظامي است. عمليات آقاي مقتدي ‏صدرچه دانسته وچه ندانسته دراين راستا قابل ارزيابي است. بنا براين ايران دركجاي اين معادله قرار مي ‏گيرد؟ آيا ايران موافق ادامه اشغال است يا مخالف آن؟اگر مخالف ادامه اشغال است پس بايد هرنوع بهانه ادامه ‏اشغال را از طرف آمريكا بگيرد. بنا براين ايران بايد با عمليات آقاي مقتدي صدر يا هرگروه ديگري مخالفت ‏كند. حال بر مي گرديم به سوال شما. نه سوريه ونه حماس ونه گروه هايي مانند مقتدي صدر، اين ها كارت ‏هاي خوبي براي برنده شدن در بازي خاورميانه نيستند. به جنايات اسراييل در فلسطين، بخصوص در غزه، ‏بايد پايان داده شود. اما اين از طريق عمليات مسلحانه ميسر نيست. وقتي کارتر مي گويد محاصره غزه لکه ‏ننگي است بردامن بشريت معاصر، براي کمک به مردم فلسطين بايد از ابزار هاي سياسي ـ ديپلماتيک استفاده ‏کرد، ايران بايد دراين نوع سياست هايش تجديد نظر كند. ‏

‎‎بنا براين مواضع ايدئولوژيك ايران درسياست خارجي كه به دنبال اتحاد اسلامي حول ام القراي ‏ايران بود (تئوري دكتر محمد جواد لاريجاني ) كاملا با شكست مواجه شده به نحوي كه ماجرا اكنون كاملا ‏برعكس شده و درحال حاضر ناسيوناليسم عرب مجددا از زير خاكستر درگيري ها سربرآورده و دارد تقويت ‏مي شود؟‎ ‎

سياست خارجي مبتني برايدئولوژي ايران از همان ابتداي انقلاب دچار تناقضات شديد بوده است. وقتي حاکمان ‏ايران برروي سياست مبتني برايدئولوژي، كه منظور از ايدئولوژي نيز فقه و آن هم فقه سنتي است، تاكيد مي ‏كنند بايد بپرسيم فقه سنتي به ما چه مي گويد؟ در اين فقه اگر فردي خدارا انكار كرد ملحد يا مرتد است. اما ‏اگر فردي عرق خور يا زن باره بود از دين خارج نيست وزنش براو حرام نمي شود. حال دولت ايران مدعي ‏است كه رژيم حاكم برعراق يعني رژيم صدام حسين، بعثي و كافر است. اما ايران با يك حزب بعث كافر مي ‏جنگد وبا حزب بعث كافر ديگر درسوريه روابط دوستانه دارد و کمک هاي فراوان به آن مي کند! اين نوع ‏روابط با چه معياري، روابط ايدئولوژيك است؟ همچنين ايران مدعي است كه عربستان سعودي ويا ديگر ‏حكام عرب فاسد هستند، ولي از دين خارج نيستند. به عبارت ديگر شما با حكام عرب روابط خصمانه داشتيد ‏ولي با يك حزب كافر روابط دوستانه داشتيد. حاکمان ايران با آمريكاي اهل كتاب مي جنگند، اما با شوروي ‏كمونيست داراي روابط نزديک بودند و در مراسم تشيع جنازه رهبر آن ها شرکت کردند. ‏

‎‎به عبارت ديگر اجزاي اين سياست تعريف نشده وناكارآمد بوده است زيرا نمي توانسته به درستي ‏از اوضاع در شرايط مختلف تعريف درست وغير متناقض ارائه دهد.‏‎ ‎

بله اين تناقضات به طور جدي نشان مي دهد كه اين مواضع هيچگاه ايدئولوژيك نبوده است. حال شايد بپرسيد ‏كه آيا اين سياست مبتني بر سياست شيعي بوده است كه بايد بگويم آن هم نبوده است. بنا براين اصل اينكه ‏سياست خارجي ايران مبتني برايدئولوژي بوده زير سوال است. مي توانيم بگويم كه اين سياست مبتني ‏برايدئولوژي ناقص ويا چيزي مبهم بوده است. حال آنکه سياست خارجي هر کشوري بر اساس منافع ملي ‏تعريف و تدوين مي شود نه ايدئولوژي. ‏

‎‎برگرديم به مسايل داخلي ايران. بهتر است ابتدا بدانيم كه ماهيت انتخابات درمجلس هشتم چگونه ‏بود و درانتخابات رياست جمهوري آينده چگونه خواهد بود؟ ضمن آنكه آيا فكر مي كنيد نيروهاي بالا آمده ‏درمجلس هشتم، رويكرد نظام سياسي ايران به نيروهاي اصول گراي ميانه رو با توجه به تحولات ‏درخاورميانه است؟‎ ‎

بگذاريد نخست درباره انتخابات رياست جمهوري گذشته و انتخابات مجلس هشتم صحبت كنيم. با معيارهاي ‏شناخته شده اي كه امروز دردنيا وجود دارد و ايران هم آن ها را تصويب کرده است، انتخابات رياست ‏جمهوري گذشته و انتخابات مجلس هشتم نه آزاد، ‌نه رقابتي ونه منصفانه بوده است. وقتي در انتخابات رياست ‏جمهوري شخصي مانند آقاي هاشمي رفسنجاني كه از تيرك هاي اين رژيم است، مي گويد من به خدا شكايت ‏مي كنم، منظورش چيست؟ آقاي هاشمي از چه چيزي مي خواهد شكايت بكند؟ از چه كسي يا كساني مي خواهد ‏شكايت بكند كه جز به خدا به جاي ديگري نمي تواند شكايت بكند؟ بايد ضمير سخنان آقاي هاشمي را پيدا كنيم. ‏آقاي كروبي مي گويد طي دوساعت كه به خواب رفته بود همه چيز عوض شد. پس اين انتخابات، چه نوع ‏انتخاباتي بوده است؟ دوم: قانون اساسي مي گويد كه رييس جمهور بايد از ميان رجال سياسي مذهبي باشد. ولي ‏آقاي احمدي نژاد فاقد هرگونه سابقه اي به عنوان رجل سياسي ومذهبي است. پس بايد بگويند كه ايشان داراي ‏كدام سابقه مذهبي وسياسي بوده است كه شوراي نگهبان او را به عنوان رجل سياسي يا مذهبي پذيرفته است؟ ‏پاسخ اين تناقضات بسيار جدي را چه كسي بايد بدهد؟ انتخابات مجلس هم انتخاباتي كاملا فرمايشي بود. در ‏چنين شرايطي انتخابات رياست جمهوري بهتر از اين نخواهد بود. اما مسئله را بايد از يک زاويه ديگري ‏بررسي کرد. به نظر من مجموعه عملكرد نظام جمهوري اسلامي داردآرام آرام به سوي قفل شدن کلان ‏حركت مي كند. يك اشكال كليدي واساسي در مجموعه مناسبات وجود دارد كه هركاري كه مي كنند اوضاع ‏بدتر مي شود. اوضاع اقتصادي روز به روز بدتر مي شود. آقاي احمدي نژاد دانسته يا ندانسته، و برخلاف ‏قانون اساسي درحال تحميل فروپاشي اقتصادي به ايران است. وقتي مجلس نهادهايي را مانند سازمان برنامه ‏وبودجه، يا هيات امناي صندوق ذخيره ارزي و يا شوراي پول واعتبار را با قانونگذاري به وجود مي آورد، ‏رييس جمهورقانونا حق انحلال آن ها را ندارد. رييس جمهور حق دارد براي انحلال آن ها به مجلس لايحه ‏بدهد، ولي حق ندارد آن ها را راسا منحل كند. اما چرا رييس جمهور اين نهادها را منحل مي كند؟ اقدامات ‏رييس جمهور خلاف قانون و مخل منافع ملي است. حال زماني يك رييس جمهورغيرقانوني عمل مي كند، اما ‏نتايج غيرقانوني عمل كردن به گونه اي است كه به بهبودي اوضاع مردم منجر شده ولذا مردم از آن راضي ‏هستند. ولي مي دانيم كه چنين چيزي نيست. همه اقتصاددانان ايران اعم از اصولگرا وغيراصولگرا متفق اند ‏كه تصميم گيري هاي آقاي احمدي نژاد غلط است. ولي ايشان به رفتار خود ادامه مي دهد. آقاي رييس جمهور ‏اين قدرت را ازكجا به دست آورده كه مي تواندبه اين دست از اقدامات مبادرت كند؟ آيا قدرت رييس جمهور ‏متكي به مجلس يا سپاه است؟ آيا به دليل آنكه مقام رهبري ازاو حمايت مي كند اين اعمال را انجام مي دهد؟ اين ‏ها سوال هاي بسيار اساسي هستند. به طور مثال وقتي نمايندگان مجلس از وزير نفت سوال مي كنند چرا ‏دوبرابر آن چيزي كه تصويب شده، از صندوق ذخيره ارزي استفاده و بنزين وارد كرده ايد، مي گويد كه وي ‏مخالف بوده ولي دستوركتبي رييس جمهور است. چه كسي به رييس جمهور مي تواند دستور بدهد كه اين گونه ‏غيرقانوني عمل كند، غيراز مقام رهبري؟ آيا مقام رهبري چنين دستوراتي داده است؟ نكته بعدي نيز اين است ‏كه آقاي احمدي نژاد غير از آنكه خلاف قانون رفتار مي كند، خلاف مصوبات كلان كشور نيز عمل مي كند. ‏بند 8 اصل 110 قانون اساسي مي گويد كه سياست هاي كلان كشور را مجمع تشخيص مصلحت نظام به ‏رهبري پيشنهاد مي كند. اين موضوع تحت عنوان چشم انداز 20 ساله كشور انجام شده است. ما هم نوشتيم كه ‏چشم انداز مذكور اگر چه ايرادات و کمبود هاي جدي دارد اما در مجموع مثبت است و از طريق آن مي ‏توانيم بفهميم به كجا مي رويم. مبتني برچشم انداز 20 ساله هم چهار برنامه 5ساله تدوين شده است. معناي اين ‏بحث آن است كه دولت هاي بعدي بايد در اين قالب حركت بكنند. اما رييس جمهور فعلي همه اين برنامه ها را ‏زير پا گذاشته است. عرض بنده اين است كه انتخابات مجلس ورياست جمهوري داراي اين ايرادات اساسي ‏بوده است و سياست هاي كنوني به سويي مي رود كه ايران ناچاراست يك تصميم تاريخي اتخاذ كند ويک ‏چرخش اساسي را بپذيرد.‏

‎‎پيش بيني شما دراين باره چيست؟ سمت وسوي تحولات ايران چه خواهد بود؟‎ ‎

در سال 1367 نهضت آزادي ايران بيانيه اي در 167 صفحه درتحليل وتفصيل ولايت مطلقه فقيه ارائه داد. ‏اكنون 30 سال از انقلاب ايران گذشته است. الان زمان آن است كه عملكرد نظام مبتني بر ولايت فقيه را مورد ‏ارزيابي قراربدهيم. ما معتقديم كه مشكل اساسي ايران در سيستم ولايت فقيه است. اين سيستم براي زمان ‏حاضر كارآيي ندارد. به نظر مي رسد مجموعه نيرو هاي درون جمهوري اسلامي آرام آرام همگي به اين ‏جمع بندي مي رسند كه اين سيستم فاقد كارآيي لازم است. بدون شک عملكردرييس جمهور خلاف مصالح ملي ‏است. اين موضوع حتي در اظهارات دكتر احمد توكلي و سايرين نمايان است. اما عملكرد آقاي احمدي نژاد ‏مورد حمايت كيست؟ من معتقدم كه ايران، افغانستان يا عراق نيست كه به اوحمله كنند. ايران، ليبي هم نيست ‏كه تسليم شود به نحوي كه تكنولوژي هسته اي اش را بار كشتي كند و به آمريكا بفرستد. ايران كره شمالي ‏نيست كه تسليم بشود. در ايران مانند اوكراين انقلاب مخملي يا انقلاب نارنجي نظيرگرجستان رخ نخواهد داد. ‏پس شرايط كنوني ايران به كدام سمت وسو مي رود؟ من معتقدم ايران به سوي الگوي شوروي حركت مي ‏كند.‏

‎‎شما به كدام بخش از الگوي شوروي توجه داريد؟‎ ‎

ببينيد در شوروي انقلاب رخ نداد، حمله خارجي روي نداد. اما فشارهاي خارجي به علاوه بي كفايتي و سوء ‏مديريت رهبران كشور، اقتصاد وسياست شوروي را به نقطه اي برد كه رهبران شوروي خود به اين نتيجه ‏رسيدند که ادامه وضعيت امكان ناپذير است. آقاي گورباچف و کل شوراي مركزي حزب كمونيست شوروي ‏به اين نتيجه رسيدند كه ادامه روند موجود ميسر نيست. ‏

‎‎دركتاب پروسترويكاي گورباچف اين نكته هست که شوروي براي كشور برنامه و پول دارد ولي ‏مردم انگيزه مشاركت براي انجام امور را كاملا از دست داده اند و دست به كاري نمي زنند.‏‎ ‎

بله اين خود يك پديده تازه در قلمرو تحولات سياسي بود. يك نظام توتاليتر خود به جايي مي رسد كه مي گويد ‏ديگر توانايي ادامه مسير را ندارد و لازم است كه تغييراتي ايجاد شود. آن تغييرات سرآغاز سلسله حوادثي در ‏شوروي سابق شد. به نظر من رهبران و مديران کنوني ايران، اعم از راست، چپ و افراطي و... به تدريج ‏دارند به اين سمت و سو حركت مي كنند. ‏

‎‎تمايز ميان ايران باشوروي چيست؟‎ ‎

ايران هيچگاه امپراتوري نبوده تا متلاشي شود. ما با خطر فروپاشي جغرافيايي روبرو هستيم، اما نه مانند ‏شوروي سابق.ايران امپراتوري نيست. مشکلات قومي داريم. اما اين اقوام، نظير كردها خود را ايراني مي ‏دانند. اگر كردها برخي مواقع سخناني را مطرح مي كنند به دليل ظلم مضاعفي است كه درحق آنان روا داشته ‏شده است. ولي اوكراين يا گرجستان يا آذربايجان يا کشور هاي آسياي مرکزي هيچگاه خود را روس نمي ‏دانستند. درانقلاب اكتبر اين كشورها با بلشويک ها همكاري كردند به دليل قولي كه لنين داد.لنين به اين ‏كشورها وعده داد كه اگر براي سرنگوني تزار همكاري كنند، بعد از پيروزي به آنان استقلال خواهد داد.ولي ‏بعد خلاف وعده خود عمل كرد. وضعيت در ايران متفاوت است.بنابراين ما مشكل قومي داريم ولي خطر ‏تجزيه به دلايل اين چنيني را نخواهيم داشت. بلكه برعكس تغيير درسياست هاي دروني بسوي مردم سالاري، ‏موجب استحكام وحدت ملي خواهد شد. نكته مهم ديگر آن است كه با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، عصر ‏ماركسيسم ـ لنينيسم به پايان رسيد. اما درايران، اگر اين تغييرات رخ دهد، عصر اسلام به پايان نمي رسد، بلكه ‏برداشت هاي جديد تري ظهورو بروزپيدا خواهند کرد. يعني اگر چنانچه اين مجموعه تصميم بگيرد تغييراتي ‏اساسي ايجاد بكند، موجب نمي شود كه اسلام از ميان برود. تاريخ اسلام مملو از اين دست از حوادث بوده ‏است. ‏

‎‎به نظر شما به طور خاص آقاي احمدي نژاد تسريع كننده چه فرآيندي است؟‎ ‎

آقاي احمدي نژاد با عملكرد خود دارد فرآيند تجديد نظراساسي در سيستم سياسي ايران را تسريع مي كند. در ‏اين فرايند آخرين گروه هايي كه مدعي انقلاب بوده اند درراس قدرت قرار گرفته اند و مي خواهند مانند اوايل ‏انقلاب عمل بكنند. اين سخن به چه معنايي است؟ به معناي آن است كه تعدادي آدم بي اطلاع برسركار بيايند ‏ومجددا همه امور را از نقطه صفر آغاز كنند. اين نگاه کار ساز نيست. از اين رو من تحولات ايران را ‏درسمت وسوي يك تجديد نظر كلي مي بينم. ‏

‎‎آيا با اين تحليل افراط گرايي ادامه خواهد يافت؟‎ ‎

خير، افراط گرايي ادامه نخواهد يافت. بلکه همه دست اندركاران به اين جمع بندي مي رسند كه طرح ديگري ‏بايد بريزند. ‏
‎‎برخي معتقدند كه قدرت گيري آقاي لاريجاني درمجلس ناشي از يك سياستگذاري در راس هرم ‏قدرت نظام سياسي ايران است. تحليل شما چيست؟‎ ‎

قدرت گيري آقاي لاريجاني نماد اين است كه آقاي احمدي نژاد نيرويي نيست كه بتوانند به حمايت از آن ادامه ‏دهند، بلكه بايد كار ديگري انجام بدهند. ‏

‎‎حركات بعدي چه خواهد بود؟‎ ‎

اين سوال مهمي است.بايد ديد كه آيا مجلس رييس جمهوررا استيضاح خواهد كرد؟ مجلس طبق قانون حق ‏دارد رييس جمهور را استيضاح كند، اگر به دليل كارهاي كنوني رييس جمهور فعلي وي را استيضاح نكنند، ‏پس براي چه چيزي مجلس بايد رئيس جمهور را استيضاح كند؟ اصلا چرا استيضاح رييس جمهور درقانون ‏آمده است؟ اين رييس جمهور با اين عملكرد و کارنامه، بهترين نمونه براي استيضاح است. آيا مجلس فعلي كه ‏به صورت دستچين انتخاب شده با بودن آقاي لاريجاني در راس آن به سوي استيضاح رييس جمهور حركت ‏مي كند؟ آيا اراده بالاتري وجود دارد كه احمدي نژاد را فداي تثبيت برخي از نارضايتي ها بكند؟ در تاريخ ‏سياسي اين تجربه وجود دارد. حال اگر ورود فعال آقاي لاريجاني به صحنه و رياست مجلس مصداق فرآيند ‏تغييرات اساسي است بايد اين امر خودش را در استيضاح آقاي احمدي نژاد نشان بدهد. ‏

‎‎روزنامه تهران امروز كه در جناح آقاي قاليباف قراردارد تلويحا اشاره كرده است كه مجلس هشتم ‏درنقد عملكرد رييس جمهور جدي تر از گذشته عمل خواهد كرد. با اين همه سوالي كه وجود دارد اين است كه ‏آيا با مسايل عمده اي كه ايران با آن مواجه است، اين دست از سياست ها كارساز خواهند بود؟ يكي از اين ‏مسايل عمده كه مثلا در انتخابات مجلس هشتم كاملا هويدا شد اين بود كه مردم مشاركت جدي به عمل ‏نياوردند. چنين شرايطي فضارا براي حركت هاي توام با فشار يابراندازانه فراهم مي كند. به نظر مي رسد كه ‏مردم درشرايط كنوني با توجه به مشكلات عديده اقتصادي كاملا دچار احساس بي قدرتي شده اند. شايد تنها يك ‏آشتي ملي و سپس ايجاد فرآيندهاي رقابت دموكراتيك است كه مي تواند در اين شرايط تغييري ايجاد كند.‏‎ ‎‎‎‏ ‏

فرآيندي كه من توضيح دادم مبتني براين فرض است كه فضا به سويي مي رود كه همه، حتي مقام رهبري نيز ‏بپذيرند، كه ادامه روند كنوني فايده اي براي ملت ايران و نظام سياسي کنوني دربرندارد. برخي از دست اندر ‏کاران درحال حاضر اين موضوع را پذيرفته اند ولي مقام رهبري هنوز اين موضوع را نپذيرفته است. اين ‏فرايند كه بنده مطرح مي كنم، هنگامي به نقطه چرخش مي رسد كه مقام رهبري هم بپذيرند كه سيستم فعلي ‏ناكارآمد است و بايد تغيير نمايد. اين هم يك پند وموعظه يا مكاشفه درون نيست. بلكه بايد براساس تجارب ‏حاضر و بن بست هاي كنوني تجربه بشود تا درنهايت به اين جمع بندي برسند كه اشكال از اين فرد يا آن فرد ‏نيست، بلكه دركليت اين سيستم است.‏‎ ‎
‎‎بروز و ظهور رفع اين اشكال تاريخي چه خواهد بود؟‎

‎ابتدا اعتراف به اينکه همه حق حيات دارند. در اين جا آشتي يا وفاق ملي معنا مي يابد. آن چيزي كه ما 5 سال ‏پيش تحت عنوان وفاق ملي به آن اشاره كرديم. وفاق دربرابر نفاق است. نفاق به معناي شكاف ودره است. يك ‏شكاف عظيمي ميان دولت وملت به وجود آمده است. وفاق به معناي با هم بودن و يكي است. اگر وفاق ملي ‏اعلام شد، معنايش اين است كه نهضت آزادي نيزدر كنار موتلفه و ديگران حق حيات دارد. ما هم بدون ترس ‏از زدن وبستن و... مي توانيم حرفمان را بزنيم. در چنين شرايطي مجموعه نظام خود را درجايگاهي قرار مي ‏دهد تا از همه نظريه ها بهره مند شود. ‏

‎‎چه ساختار قانوني قادر خواهد بود اين وفاق ملي را به پيش ببرد؟‎ ‎

نکته اول اين است که قانون اساسي اول را، که دولت موقت تدوين کرده بود، آقاي خميني نيز امضا كرد. اين ‏موضوع به اين معنا است كه قانون اساسي اول كه درآن ولايت فقيه هم وجود ندارد مي تواند قانون اساسي ‏جمهوري اسلامي ايران باشد. پس هي نگويند كه جمهوري اسلامي منهاي ولي فقيه معنا ندارد. بنيانگذار ‏جمهوري اسلامي ايران، يعني رهبر فقيد انقلاب اسلامي ايران آن قانون اساسي را كه جمهوري اسلامي بود ‏منهاي ولي فقيه، به رسميت شناخته و امضاء كرده است. ايشان و روحانيان حزب جمهوري و شوراي انقلاب ‏حتي اصرار مي كردند كه همان قانون اساسي اول را که دولت موقت نوشته بود به رفراندوم بگذارند. حال ‏مي گوييم كه 30 سال از آن زمان گذشته و تجربه پيدا كرده ايم، قانون اساسي كه وحي منزل نيست لذا امكان ‏تغيير درآن وجود دارد برگرديم به همان قانون اساسي كه به امضاء رهبرفقيد انقلاب هم رسيده بود. ‏
‎‎فكر مي كنيد با توجه به واقعيت موجود ايران، تحقق جمهوري اي كه درآن احزاب نقش تعيين كننده ‏داشته باشند محتمل است، يا يك نظام مشروطه سلطنتي مانند امپراتوري بريتانيا و يا ژاپن كه رهبر درآن براي ‏حفظ وحدت ملي داراي كاركرد است نه اداره مملكت؟‎ ‎

ما در ايران يك نظام جمهوري را متناسب با واقعيات موجود مي بينيم. سلطنت درايران همواره دچار مشكل ‏بوده است. كمتر سلطاني درايران به مرگ طبيعي مرده است. هر چند مي گويند كه ايراني ها شاه پرست ‏هستند ولي هميشه سلاطين خود را كشته اند. بنابراين من احتمال اينكه سلطنت به ايران برگردد را بسيار ‏ضعيف مي دانم. اين موضوع يك حركت ارتجاعي هم خواهد بود. آخرين امپراتور جهان درنپال دارد آخرين ‏مراحل خود را طي مي كند. البته اين درست كه كشورهايي مانند انگلستان يا حتي سوئد كه موفق ترين نظام ‏سوسيال دموكرات جهان است هنوز داراي نظام سلطنتي است. اما نهادهاي دمكراتيك درسوئد تا آن اندازه ‏قدرتمند هستند كه شاه وملكه محلي از اعراب ندارند. آنچه كه من بيش از همه من محتمل مي بينم نظام ‏جمهوري است.كه من با توجه به قانون اساسي اول ايرادي نمي بينم كه نام اش را جمهوري اسلامي بگذاريم. ‏از اين رو برگشت به قانون اساسي اول را بيش از ساير موارد محتمل مي بينم. ‏

‎‎بازگشت به قانون اساسي اول آيا لوازم تحقق خود را داراست؟‎ ‎

‏ منظريا روندي كه شرح دادم معنايش اين نيست كه بنشينيم تا مسئولان با مكاشفه درون به اين مرحله برسند و ‏تغييرات بنياني ايجاد كنند. خير، بلكه يكي ازعوامل كارساز وموثردر اين فرايند وجود جنبش هاي مدني براي ‏تحقق تغييرات است. از خرداد 1376 به بعد، و روي كارآمدن آقاي خاتمي و سپس رويداد هاي بعدي، تلاش ‏زيادي صورت گرفته و مي گيرد تا نهادهاي مدني را ازميان بردارند. ولي مشاهده مي كنيم كه در اين هدف ‏خود موفق نبوده اند. جنبش هايي نظير جنبش معلمان، جنبش زنان، جنبش كارگران، جنبش دانشجويي و... ‏كماكان حضور فعال وجدي دارند. حتي دامنه فشار را تا آن جا تسري دادند كه دراويش را كه معمولا آرامترين ‏وملايمترين گروه هاي اجتماعي هستندمي خواستند از ميان بردارند، ولي دراين بخش هم ناموفق بودند؛ به ‏عبارت بهتر زورشان نرسيد. حسينيه دراويش را خراب کردند اما جنبش درويشي را نتوانستند.جنبش ‏دانشجويي تحت فشار بسيار شديدي قرار دارد اما موفق نشده اند آن را ازبين ببرند. بنابراين ادامه جنبش هاي ‏مدني از يك طرف، و فروپاشي اقتصادي از جانب ديگر، تورم مهارگسيخته، و... همه از عواملي است كه ‏فشار به حاكمان براي پذيرش تغيير وارد مي آورد. دراين فشارها، علائم زيادي مي بينم كه درنهايت نظام ‏سياسي ايران تغييرات ضروري را بپذيرد. ‏

‎‎شما نشانه هاي اين پذيرفتن را دركجا مشاهده مي كنيد؟‎ ‎

شما فكر مي كنيد كه آقاي هاشمي، که بسيار زيرک و باهوش است چرا مطرح كرد كه با ولايت فقيه مخالف ‏بوده است؟ چرا ايشان اكنون مطرح مي كند كه به مرحوم آذري قمي گفته بود كه اين ولايت فقيه که شما ‏دنبالش هستيد ناصرالدين شاه مي شود؟ دوران ناصري عصر بي خبري شناخته شده است. آيا معناي سخن ‏آقاي هاشمي اين است كه ما با عصرناداني روبرو هستيم؟آقاي هاشمي اکنون رئيس مجلس خبرگان رهبري ‏است که بر طبق قانون اساسي وظيفه نظارت بر رهبر را بر عهده دارد. بنا براين كساني كه داراي دانش روز ‏هستند يا سي سال تجربه کرده اند، به اين نتيجه رسيده اندكه نمي شود فرد داراي همه اختيارات باشد ولي ‏درباره هيچيك به هيچ کس يا نهادي هم پاسخگو نباشد. اين خود مشکل اصلي است که به تدريج همه دارند به ‏آن پي مي برند. تاكيد مي كنم كه دراين جا اشكال از احمدي نژاد نيست، اشكال از آن مجموعه اي است كه ‏موجب پيدايش احمدي نژاد مي شود. زيرا خودش را باز توليد مي كند. ‏
‏ در اينجا مايلم به يك نكته مهم هم اشاره كنم وآن اينكه روحانيت درمجموع انعطاف پذيري اش از ما ‏روشنفكران بيشتر است. به اين معنا كه سر به زنگاه ها خود را تغيير مي دهد. آقاي صانعي به راحتي مي ‏گويد كه حقوق زن ومرد برابر است. چون خود را مفسر دين مي دانند از اين روتوجيه ديني اش را نيز پيدا ‏مي كنند. ‏
‏ ‏

0 نظرات: