پاسخ به برخي مواضع آقاي دكتر نوري‌زاده پيرامون انقلاب 135

۱:۱۰ bamardum 0 نظر

پاسخ به برخي مواضع آقاي دكتر نوري‌زاده پيرامون انقلاب 135
چرا دكتر يزدي (2)
آقاي دكتر عليرضا نوري‌زاده در پاسخ به مقاله‌ي اينجانب موسوم به " چرا دكتر يزدي " طي دو برنامه‌ي متوالي در تلويزيون " كانال يك " مواردي را اعلام كردند كه نگارنده بنا به سه دليل خود را موظف به پاسخ‌گويي دوباره دانست، نخست، متانت ايشان در تبيين مواضع و به‌كارگيري ادبياتي در سخن بود كه امكان ادامه‌ي گفتگو را نه تنها فراهم كه ضروري مي‌ساخت. دوم، طبيعي بود كه ايشان در ظرف نيم ساعت نمي‌توانند به تمامي موارد اشاره داشته باشند و از اين رو با توجه به اهميت برخي مطالب كه روشن شدن آن‌ها به زعم نويسنده‌ي اين سطور براي ملت ايران و به ويژه جوانان ضروري و مفيد است، مانند آرمان‌ها و مطالبات انقلاب اسلامي 1357، علل شكل‌گيري انقلاب، نقش شخصيت‌ها در تاريخ انقلاب، فضاي آن دوره و نظاير آن كه امروز هم مي‌تواند براي ملت ايران روشن‌گر باشد و اين ملت را از آزمودن آزموده‌ها بر حذر دارد و سوم، آن كه به نظر مي‌رسد متاسفانه در برخي موارد، آقاي دكتر نوري‌زاده يا بيانات بنده را مورد توجه قرار نداده‌اند و يا آن كه از مطالب مطروحه خلاف محورهاي مورد نظر نويسنده برداشت كرده‌اند و همان‌گونه كه ايشان اشاره كرده و از گفتگوي دو نسل استقبال مي‌كنند، نگارنده نيز بر اين باور است كه اين‌چنين گفتگوهايي در يك نگاه كلان‌تر به تعامل بين نسل‌ها نيز كمك كرده و اين موضوع در فرهنگ استبدادزده‌ي ايراني ضمن آن كه كاملا تازگي دارد، مي‌تواند منشا خير فراوان قرار گيرد.

1. نخستين موردي كه بايد به آن توجه داشت اين است كه به رغم نظر آقاي دكتر نوري‌زاده، نگارنده‌ي اين سطور، نه نمايندگي آقاي دكتر يزدي را به عهده دارد و نه دفاع از ايشان را مفيد و ضروري مي‌داند، علت آن است كه اولا تا كنون هرگز به طور رسمي و يا غير رسمي چنين توافقي از سوي ايشان و يا نويسنده ابراز نشده است و دوم اين كه به زعم نويسنده‌ي متن حاضر، تنها سابقه‌ي بيش از 50 سال فعاليت سياسي آقاي دكتر يزدي است كه مي‌تواند از ايشان دفاع كند و يا ايشان را مورد پرسش قرار دهد. بنابراين بايد به اين نكته توجه داشت كه جايگاهي كه ايشان به عنوان منتقد حاكميت براي خود برگزيده، به رغم حضور و نقشي كه در رهبري انقلاب به عهده داشته‌اند و پاي‌بندي ايشان به اصول اخلاق سياسي و عدم تمايل آشكار به حضور در صحنه‌ي قدرت به هر بها و تنظيم فعاليت‌هاي خود در راستاي منافع ملي و باورهاي ديني و اخلاقي از جمله مواردي است كه ايشان را از هرگونه دفاعي از سوي امثال بنده بي‌نياز مي‌كند. بديهي است كه پاره‌اي از اتهامات ناروا نيز در طي اين ساليان طولاني پس از انقلاب، پاسخ‌هاي منطقي خود را نزد اهل انصاف يافته‌اند. نكته‌ي ديگر، همان‌گونه كه نويسنده در نوشتار پيشين توضيح داد، هرگز، هدف از تهيه و تقرير آن مطالب و استناد به مطالب آقاي دكتر نوري‌زاده در هفته‌نامه‌ي اميد ايران، تقابل شخصي، مقصريابي و يا ايراد جرح معنوي نبوده است. بديهي است كه ضمن آن كه حق نقد آرا و عمل‌كرد شخصيت‌هاي سياسي با تجربه امري ضروري، امكان‌پذير و به حق است، تخريب چهره‌هايي كه سال‌ها در راه آزادي و دمكراسي براي ملت ايران گام برداشته‌اند و امروزه از جمله سرمايه‌هاي ملي و انساني اين مملكت محسوب مي‌شوند، امري بي‌فايده و در تعارض با منافع ملي ايران است. از اين رو همان‌گونه كه اين نوشتار نه به دفاع از دكتر يزدي اهتمام دارد كه با نيتي ملي و فراتر از آن تدوين يافته است، از سوي ديگر نيز هرگز قصد توهين به آقاي نوري‌زاده را دنبال نكرده و مفيد تلقي نمي‌كند. به همين جهت، نويسنده بر اين باور است كه با توجه به فضاي مفاهمه‌ي بحث فيمابين و متانتي كه آقاي نوري‌زاده در پاسخ‌گويي روا داشتند و حتي نقطه ‌نظرات متفاوت اينجانب را حمل بر ناآگاهي و نه بي‌مهري نمودند، شايسته است كه همين محور و فضا ادامه يابد و اين ادعا حمل بر صدق شود.
2. آقاي دكتر نوري‌زاده در برنامه‌ي تلويزيوني ياد شده باز هم اصرار دارند كه آقاي تيمسار رحيمي آخرين فرماندار نظامي رژيم پيشين را « افسري پاكدامن معرفي كنند كه لكه به تنش نمي‌چسبيد و بر اساس وظيفه عمل كرده است. » نگارنده درك نمي‌كند كه منظور ايشان از پاكدامني مشاراليه بر چه شاخص‌هايي استوار است. آيا آقاي نوري‌زاده اين صفت را بر اساس مراودات مالي، خانوادگي و يا مذهبي تيمسار رحيمي براي ايشان زيبنده مي‌داند و يا از باب عمل‌كرد ايشان در دوره‌ي انقلاب؟ واقع امر آن است كه نگارنده از سوابق شخصي و يا اعتقادي آقاي رحيمي كم‌ترين اطلاعي ندارد و البته در بحث حاضر نيز، اين نكته را مفيد و در خور توجه نمي‌پندارد. اما به نظر مي‌رسد كه ماندگاري ايشان بر كرسي فرمانداري نظامي و حتي پايداري ايشان در برابر صدور فرمان تسليم به سربازاني كه به نحو مسلحانه با مردم درگير مي‌شدند، نشانه‌‌‌اي جدي محسوب مي‌شود كه فرمان آتش در فجايعي مانند 17 شهريور از سوي ايشان صادر شده و يا لااقل ايشان با صدور چنين فرماني، هم‌راي بوده است و آيا اين ساده‌بيني نيست كه بپنداريم كه ارتش بدون دستور و فرمان ايشان مبادرت به تيراندازي به سوي مردم كرده است؟ امروز شاهد آن هستيم كه هيات دولت كره‌ي جنوبي كه البته معيار چندان قابل قبولي براي سنجش دمكراسي و حكومت قانون هم نيست، به خاطر تبعيت از تصميم مافوق ( رييس جمهور ) در واردات بي‌رويه‌ي گوشت، خود را ملزم به استعفا و كناره‌گيري مي‌بيند، آقاي تيمسار رحيمي بر اساس كدام قانون عادي و يا اساسي، ملزم به رعايت دستور مافوق ( شاه ) بوده است كه بايد فرمان آتش به سوي مردم صادر مي‌كرده است؟ شاه بر اساس كدام اصل قانون اساسي مشروطه چنين اختياراتي داشته است؟ نگارنده در مقاله‌ي قبلي موانع حقوقي اين امر را در حقوق بين‌المللي و حقوق داخلي مورد توجه قرار داد اما متاسفانه آقاي نوري‌زاده به اين مساله نپرداختند و نكته‌ي شگفت‌انگيز آن كه ايشان خصوصياتي مانند " پاكدامني و عمل به وظيفه " را براي آقاي رحيمي به كار مي‌برند و حال آن كه در فرازي ديگر، ضمن انكار صريح برخي بيانات قبلي در خصوص رشد اقتصادي بي‌نظير دوازده درصدي در دوران پهلوي، ابراز مي‌دارند كه: « من كي گفتم هيچ مشكلي نبوده است، اگر مشكلي نبود كه انقلاب نمي‌شد. سياست‌مداراني كه رضايت خاطر ملوكانه برايشان مهم بود، اگر طبق قانون عمل مي‌كردند، انقلاب نمي‌شد، تبعيض بود، شكنجه بود، اما در مقايسه با امروز آن رژيم فرشته بود. در زمان شاه كجا يك بانوي محترمه مورد تعرض قرار مي‌گرفت؟ »
در پاسخ بايد گفت كه اولا فرق آقاي تيمسار رحيمي با اين سنخ سياست‌مداران در چه بوده است كه آقاي نوري‌زاده وي را افسري پاكدامن و ديگران را عاملان وقوع انقلاب بر مي‌شمارند؟ مگر آقاي رحيمي وفق قانون عمل كردند كه دستور تيراندازي دادند و اگر فرمان آتش با رضايت و از سوي ايشان صادر نشده است، چرا ايشان از سمت خود استعفا نداد و حاضر به صدور فرمان عدم تيراندازي نشد؟ دوم آن كه آيا اين منطق براي تحليل‌گر نكته‌سنجي مانند آقاي نوري‌زاده زيبنده است كه با توسل به منطق قياس كه ابزار عقلي نامطمئني نزد فلاسفه و اهل انديشه محسوب مي‌شود، با شمردن بدي‌هاي يك حاكميت، حاكميت بد ديگر را تطهير و فرشته تلقي كنند؟ حاكميتي كه به زعم آقاي نوري‌زاده شكنجه مي‌كند و تبعيض روا مي‌دارد، آيا مي‌تواند فرشته باشد؟ منافع اين ارزيابي براي ملت ايران چه مي‌تواند باشد؟ سوم آن كه نه تنها از اين گونه موارد حتي در كشورهاي توسعه‌يافته مانند آمريكا و فرانسه بسيار رخ مي‌دهد و اين موضوع يك سندروم شناخته‌شده‌ي جرم‌شناسي است كه در دوران پهلوي، فجايعي بسيار وخيم‌تر از اين، مانند سوءاستفاده‌هاي مالي دولت و دربار، ترانزيت مواد مخدر، فحشاي سازمان‌يافته و موارد بسيار ديگر نيز رخ مي‌داد كه برخي موارد آن به قلم آقاي نوري‌زاده در هفته‌نامه‌ي اميد ايران منتشر و افشا ‌شده‌اند كه در مقاله‌ي پيشين با ذكر و درج مشخصات منبع مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان مثال آقاي نوري‌زاده در صفحه‌ 7 شماره مسلسل 997 اميد ايران اين گونه مي‌نويسند: « شب قبل از اعدام، ساواكي‌ها چشم‌هاي خسرو گل‌سرخي را كور كرده و از حدقه در آورده بودند » و صدها مطلب ديگر از اين دست كه به قلم آقاي نوري‌زاده و نويسندگان بي‌شمار ديگري نوشته شده و در اين خصوص حتي برخي اسناد مكتوب ساواك وجود دارد كه به هيچ وجه قابل كتمان نيستند.

3. نكته‌ي مهم ديگر آن كه آقاي نوري‌زاده در پاسخ تلويزيوني خود ابراز داشتند كه بنده به برخي مطالب از روزنامه‌ي اميد ايران استناد كرده‌ام كه « گاها از ايشان نبوده است و گله داشتند كه چرا به برخي مطالب ديگر مانند " آخرين روزهاي شاه " و يا " سازمان امل از ايران چه مي‌خواهد؟ " كه از فرداي انقلاب در نقد حاكميت نوشته‌اند، اشاره نداشته‌ام؟ » در پاسخ بايد گفت اولا نويسنده با ذكر شماره مسلسل و شماره صفحه به جز يك مورد كه صريحا قيد كرده است اين مطلب از مدير هفته‌نامه آقاي مرحوم صفي‌پور بوده است، در موارد ديگر صرفا به ذكر نوشته‌هاي آقاي نوري‌زاده اكتفا كرده است و در آن يك مورد نيز با قصد ترسيم فضاي حضور دكتر بختيار آن مطلب را درج كرده است. دوم، همان‌گونه كه نويسنده بارها اشاره كرده است، از تهيه‌ي نوشتار مذكور هدفي ديگر داشته و هرگز قصد داوري پيرامون عمل‌كرد آقاي نوري‌زاده را نداشته است كه لازم باشد به تمام مطالب ايشان اشاره شود. سوم اين كه فرداي انقلاب كه آقاي نوري‌زاده به آن اشاره مي‌كنند، دقيقا چه روزي است؟ بيست و سوم بهمن و يا چندين ماه بعد؟ پاسخ به اين سوال بسيار اساسي است. متاسفانه به رغم نگارنده كه اصرار داشته است تا با ذكر دقيق شماره صفحه و شماره مسلسل مجله‌ي تحت مديريت آقاي نوري‌زاده به ذكر مطالب بپردازد، ايشان به اين ضرورت توجه نداشته و مثلا قيد نمي‌كنند كه از يك سو مقاله‌ي " سازمان امل از ايران چه مي‌خواهد؟ " در چه تاريخي منتشر شده است و از سوي ديگر به اين موضوع نمي‌پردازند كه ماهيت آن مقاله چه بوده است و مثلا مواضع ايشان در مساله فلسطين به كدام روي‌كرد، قرابت بيش‌تري داشته و آيا اين مواضع در راستاي منافع ملي ايران قرار داشته و يا نشات‌گرفته از نوعي نگاه ايدئولوژيك و حتي احساسي بوده است؟ در صفحه‌ي 5 شماره مسلسل 997 يعني حدود يك ماه پس از پيروزي انقلاب، آقاي نوري‌زاده خطاب به رهبر جنبش فتح – مرحوم ياسر عرفات - مي‌نويسند كه: « برادرم ابو عمار! تهران من امپرياليست‌ها را بيرون كرد. مردان رزمنده‌ي انقلابي هم‌وطنم، صهيونيست‌ها را بيرون كردند. شاه را بيرون كردند. حالا تهران قلب فلسطين است و با طپش آن شما حيات مي‌گيريد. بگذار سادات خيانت كند. آن روز كه تصميم گرفتيم به بيت‌المقدس برويم، صفي مي‌سازيم از مهر و نور. سرود فتح به لب مي‌آوريم. آن‌گاه همان‌گونه كه شما گفتيد صف مي‌زنيم و در پشت سر امام نماز پيروزي مي‌خوانيم. » اين موضع يعني دعوت از مبارزان فلسطيني براي حضور و اسكان در ايران و تهيه‌ي مقدمات حمله به اسراييل از ايران، آيا بر اساس منافع ملي و درك عميق سياسي اتخاذ شده بود؟ به راستي فرداي انقلاب آقاي نوري‌زاده كه زبان به اعتراض گشودند، چه تاريخي دارد؟ و حال آن كه فرداي انقلاب دولت‌مردان دولت موقت و از جمله زنده‌ياد مهندس بازرگان و دكتر يزدي از همان بهمن ماه 1357 آغاز مي‌شود كه مواضع اعتراضي خود را بازگو كردند و به تصريح آقاي نوري‌زاده نه تنها در مقابل آن چهار اعدام كه در مقابل بيست اعدام ديگر و بسياري مسايل ديگر مانند دخالت كميته‌ها، عمل‌كرد غير قانوني دادگاه‌هاي شرع و بسياري عزل و نصب‌ها ايستادند. ظاهرا آقاي دکتر یزدی اولین کسی است که در سخنرانی خود در جمع کارگران شركت ایران ناسیونال با انحلال ارتش و انتشار اسامی ساواکی ها مخالفت کرد. ايشان ( دکتر یزدی ) در همان جو به شدت هیجانی و انقلابی با قدرت از کشتن فرماندهان ارتش و مستشاران امریکایی که در شب پیروزی انقلاب در ستاد مشترک گرفتار شده بودند، جلوگیری کرد. شرح کامل ماجرای آن شب را آقای اکبر براتی در کتاب خاطرات خود اورده است.( دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، حوزه هنری، سازمان تبلیغات اسلامی. 1375) نویسنده ( اكبر براتي ) که خود در آن شب از افراد مسلح مردمی بوده و در آن جا حضور داشته است، می‌خواسته است نه فقط سران ارتش و آمریکایی‌ها را به رگبار ببندد، بلکه دکتر یزدی را هم می‌خواسته بکشد.
4. آقاي دكتر نوري‌زاده به بيان برخي وقايع و موضع‌گيري‌ها اشاره دارند كه نگارنده به رغم جستجوي فراوان موفق به يافتن سندي در اثبات آن‌ها نايل نيامده است، از اين رو موجب امتنان خواهد بود چنان‌چه ايشان مواردي در اين خصوص ابراز دارند، نخستين مورد آن است كه ايشان مي‌فرمايند: « در محاكمه‌اي كه من در اميد ايران براي دكتر بختيار ترتيب داده بودم، مهندس بازرگان به نفع بختيار شهادت داد و دوم آن كه مي‌گويند با نخست وزيري بختيار، انقلاب براي من به پايان رسيد و پس از آن، انقلاب منحرف شد. ما انقلاب مي‌خواستيم براي رسيدن به يك نظام ملي سكولاري كه راه مصدق را برود و قانون اساسي مشروطه را اجرا كند »، در صورتي كه از يك سو هر چه نويسنده كندوكاو كرد و حتي از فعالان و ياران مهندس بازرگان سوال كرد، كسي از چنان دادگاهي با خبر نبود و سندي هم در اين خصوص در مجلدات " اميد ايران " يافت نشد و دوم اين كه موضوعيت اين دادگاه از چه باب بوده است؟ و يك هفته‌نامه‌ي سياسي/ اجتماعي بر چه اساسي چنين دادگاهي بر پا نموده است و به فرض صحت، آيا تشكيل دادگاه در مجله‌ي تحت مديريت آقاي نوري‌زاده با ادعاي ايشان مبني بر آن كه « با نخست وزيري بختيار انقلاب براي من به پايان رسيد و بختيار براي من نهايت بود »، چه تناسبي دارد؟ درست است كه آقاي صفي پور شخصيت مستقلي بوده و اين‌گونه مي‌انديشيده كه « مبارزان راه آزادي و گروه‌هاي روشن‌فكر ستم‌ديده، اقدامات بختيار را قانع‌كننده نمي‌دانند و با سرسختي مي‌خواهند بختيار كنار برود تا نخست وزير انقلاب، بر مسند وزارت بنشيند » اما آيا نظر آقاي نوري‌زاده به عنوان سردبير، غير آن بوده است؟ در اين خصوص چه استناداتي وجود دارند؟ آيا زماني كه ايشان ( آقاي نوري‌زاده ) در شماره مسلسل 995 در ستوني زير عنوان " نگاه سردبير " اين‌گونه مي‌نويسند: « اين درست كه انقلاب بخشاينده است. ولي انقلاب از خيانت در نمي‌گذرد. خيانت صاحبان قلم‌هاي مزدور، صداهاي مزدور، هياكل مزدور، انقلاب مال رضايي‌هاست، مال بازرگاني‌هاست، مال حنيف‌نژادهاست. » و يا در مورد ديگري در شماره 996 ايشان در ستون " خيلي محرمانه " مي‌گويند كه « امير عباس هويدا متهم شماره يك تبهكاري‌ها و فساد 25 سال اخير است » و يا زماني كه مي‌گويند « تهران من امپرياليست‌ها را بيرون كرد. مردان رزمنده‌ي انقلابي هم‌وطنم صهيونيست‌ها را بيرون كردند. شاه را بيرون كردند » و آرزوي خواندن نماز جماعت پشت سر امام در بيت‌المقدس را داشتند، واقعا به حكومت سكولار ملي تحت مديريت دكتر بختيار بر اساس قانون اساسي مشروطه نظر داشتند؟ و يا اين نگاه متعلق به امروز ايشان و يا لااقل مدت‌ها بعد بوده است؟ آيا به اين نكته نبايد توجه داشت كه به هر حال در رفراندوم 12 فروردين 1358، بيش از 98% مردم به نظام جمهوري اسلامي راي مثبت دادند؟ آيا جمهوري اسلامي، نظام مشروطه‌ي سكولار ملي بود؟ متاسفانه ايشان طوري سخن مي‌گويند كه گويي در آن روزگار با نخست وزيري بختيار و ماندگاري نظام مشروطه‌ي سلطنتي موافق بوده‌اند و حال آن كه اسناد به زباني ديگر سخن مي‌گويند و مهم‌تر آن كه به اين پرسش پاسخي نمي‌دهند كه آيا آرمان انقلاب، نخست وزيري شخصي خاص بود كه با رسيدن به اين هدف متوقف شود؟ مخالفت با بختيار فقط محدود به رهبر فقيد انقلاب و مهندس بازرگان و يارانش بود و يا جنبه‌ي عام داشت؟ آيا وقتي آقاي دكتر بختيار به شاه اعتماد كرد، ملت حاضر به پذيرش آن شد؟ چرا حتی جبهه ملی وی را از جبهه اخراج کرد؟ چرا دولت بختيار با اقبال عمومي روبرو نشد و رهبري آقاي خميني، پذيرش عمومي يافت؟
5. آقاي دكتر نوري‌زاده مطلبي را بيان مي‌كنند كه نگارنده قصد ايشان را نمي‌تواند دريابد، ايشان ضمن آن كه در چند فراز به صراحت اعلام مي‌كنند كه « آقاي دكتر يزدي نه تنها با آن چهار اعدام مخالف بوده كه جلوي بيست اعدام ديگر را هم گرفته است »، از برخي اعضاي نهضت آزادي ايران مانند زنده‌ياد مهندس بازرگان، آقاي دكتر احمد صدر حاج سيد جوادي و آقاي مهندس هاشم صباغيان به حق با عناويني مانند وارسته، باپرنسيب و مقاوم ياد مي‌كند و از سوي ديگر ضمن آن كه اعلام مي‌دارد كه « اگرچه موج عداوت با ايشان ( آقاي دكتر يزدي ) درست نيست اما بي‌دليل هم نيست. آقاي دكتر يزدي هرگز بيش از ساير اعضاي دولت موقت و شوراي انقلاب مقصر نيست. جو انقلابي در كشور بود، همه خون مي‌خواستند. » متاسفانه در فرازي ديگر گويي مي‌خواهند بگويند كه دكتر يزدي واجد چنان خصوصياتي مانند ساير يارانش نبوده است به ويژه آن كه ايشان را شخصيتي " جنجال برانگيز "معرفي مي‌كند و اذعان مي‌دارد كه « اگرچه آقاي دكتر يزدي با آن اعدام‌هاي كذايي مخالف بود، ليكن او را با مهندس بازرگان نبايد يكي كرد و اين شايبه را مطرح مي‌سازند كه آيا آقاي دكتر يزدي به كشتار كردستان، خوزستان و تركمن صحرا واكنش نشان دادند؟ » و گويي مي‌خواهند از اين موضوع نتيجه‌گيري كنند كه ايشان ( آقاي دكتر يزدي ) اصولا با كشتار مخالف نبودند و البته باز هم اعلام مي‌كنند كه دكتر يزدي به دروغ گفته 500 نفر در 17 شهريور كشته شدند و حال آن كه آمار واقعي 78 نفر بوده است.
در اين خصوص نكاتي چند حايز اهميت است، نخست آن كه اگر آقاي دكتر يزدي واجد خصوصيات اخلاقي مثبت ساير اعضاي نهضت آزادي ايران نبوده‌اند، چه دليلي وجود داشته كه زنده‌ياد مهندس بازرگان، آقاي دكتر احمد صدر حاج سيد جوادي، آقاي مهندس هاشم صباغيان و سايرين تا آن حد به ايشان ارادت داشته باشند و ايشان را شايسته‌ي دوستي ساليان دراز و عضويت در كادر رهبري نهضت آزادي ايران بدانند؟ آيا به اين نكته‌اي كه به ذهن آقاي نوري‌زاده رسيده است، هيچ كس در طي سي سال گذشته در نهضت آزادي ايران نيانديشيده است و آيا اين تفكر با جمله‌اي كه آقاي نوري‌زاده بيان مي‌دارند كه « اگرچه موج عداوت با ايشان ( آقاي دكتر يزدي ) درست نيست، اما بي‌دليل هم نيست. آقاي دكتر يزدي هرگز بيش از ساير اعضاي دولت موقت و شوراي انقلاب مقصر نيست »، در تعارض نمي‌باشد؟ و يا در خصوص مسايل كردستان، خوزستان و نظاير آن بايد توجه داشت كه آيا آقاي نوري‌زاده مي‌پندارند كه هيات‌هاي حل اختلاف مانند هيات حل اختلاف كردستان با عضويت آقايان مهندس صباغيان، مهندس سحابي و زنده‌ياد داريوش فروهر كه در فرونشاندن آتش فتنه بدون كوچك‌ترين درگيري و خون‌ريزي موفق شدند، بدون هماهنگي و تاييد دولت موقت كه آقاي دكتر يزدي هم يكي از اعضاي آن بود، به منطقه رفتند؟ پرسش ديگر آن كه اگر آقاي دكتر يزدي به آن مسايل اعتراض نكردند آيا اين به منزله‌ي موافقت ايشان با آن وقايع بوده است؟ آيا خود آقاي نوري‌زاده مي‌توانند سندي دال بر اعتراض خود در آن برهه ارايه دهند و آيا اين امر حكايت از تمايل عمومي آقاي نوري‌زاده به كشتار مي‌تواند داشته باشد؟ متاسفانه كلي‌گويي در قضاياي استان‌هاي مرزي مانند كردستان و خوزستان بدون توجه به فازهاي گوناگون زماني وقوع حوادث نمي‌تواند ما و خوانندگان را به يك قضاوت منصفانه رهنمون سازد و نكته‌ي آخر آن كه به رغم آن كه نگارنده در يادداشت پيشين اعلام داشت كه آقاي نوري‌زاده در شماره مسلسل 1000 هفته‌نامه‌ي خود كشته‌شدگان فاجعه‌ي 17 شهريور را 3000 نفر اعلام كرده است، آقاي نوري‌زاده بيان نمي‌كنند كه بنا بر چه سندي و در كجا آقاي دكتر يزدي اين تعداد را 500 نفر اعلام كرده است؟ آيا اين منبع، پيش از اعلام آمار دقيق از سوي آقاي باقي به عنوان يك مرجع تخصصي صورت گرفته يا بعد از آن؟ و اصولا، اين اشتباه تا چه حد مي‌تواند در نتيجه‌ي سخن موثر باشد؟ تا جايي كه نگارنده كاويده است، آقاي دکتر یزدی هرگز رقم کشته‌ها را 500 نفر ذکر نکرده است. ایشان در مصاحبه‌‌ي موجود بر " یوتیوب " از 200 قطعه عکس از کشته شدکان 17 شهریور نام می برند که به موجب این عکس‌ها در حال فرار از پشت به آن ها شلیک شده است و البته چنان‌چه مرسوم عكاسان حرفه‌اي است، اگر بپذيريم كه از هر جنازه ممكن است چند عكس تهيه شده باشد، بديهي است كه دويست قطعه عكس مي‌تواند حاوي تعدادي كم‌تر از دويست نفر باشد. حتی اگر روایت کنونی آقاي دكتر نوری‌زاده و تعداد 78 شهيد را محور و منبع قرار دهيم، آیا در هر دادگاه عادلانه، كشته شدن فقط همين تعداد افراد، کافی برای محکوم کردن فرمانده‌ي آن کشتار محسوب نمي‌شود؟ متاسفانه به نظر مي‌رسد كه آقاي نوری‌زاده این حقيقت را نادیده گرفته‌ و مدعی می‌شوند که آقاي دکتر یزدی به رحیمی توهین کرد. ولی نمی گوید چه توهيني؟ حتي در همان نوار کوتاهی که پهلوی طلب‌ها منتشر کرده‌اند، نيز سخنی از آقاي دکتر یزدی که توهین به تيمسار رحیمی باشد، وجود ندارد. نكته‌ي مهمي كه در اين جريان به نظر مي‌رسد، آن است كه آيا آقاي دكتر نوری‌زاده، توهین مجعول به آقاي رحیمی را بیش از کشتار 78 نفر مهم می‌دانند؟ و يا در حالي كه ايشان ( آقاي نوری‌زاده ) گناه کشتار مردم را به گردن شریف امامی می‌اندازد که حکومت نظامی را بي‌مقدمه اعلام کرد و علامه نوری مردم را تحریک کرد. حتي به فرض پذيرش اين دو ادعا، آيا مانعي براي مسووليت كيفري صادركننده‌ي فرمان تیراندازی به قابل خواهد بود، آيا اين منطق پسنديده است كه ما مسببان ( آقايان شريف امامي و علامه نوري ) را مجرم مطلق و مباشر و عامل ( آقاي رحيمي ) را فردي پاكدامن و وظيفه‌شناس بدانيم؟

6. نكته‌ي ديگري كه بايد در اين نوشتار مورد توجه قرار گيرد آن است كه آقاي نوري‌زاده ابراز مي‌دارند كه نويسنده از توطئه‌اي مشترك در تلويزيون‌هاي صداي آمريكا و كانال يك عليه آقاي دكتر يزدي سخن گفته است و حال آن كه به نظر مي‌رسد اين ادعا با اصل نظر بنده متفاوت بوده است. اينجانب نه از " توطئه‌اي مشترك " كه از جريان هم‌سويي بحث كرده‌ام كه سه طيف دارد، نخست، تلويزيون صداي آمريكا به عنوان تريبون دولت محافظه‌كار آمريكا به جهت مخالفت‌هاي آقاي دكتر يزدي با سياست‌گذاري‌هاي ايشان، دوم، سلطنت‌طلب‌ها به خاطر نقشي كه ايشان در پيروزي كم‌هزينه‌ي انقلاب 1357 ايفا كردند و سوم، مخالفان اصلاحات در داخل و خارج ايران، يعني تمام كساني كه يا مي‌پندارند كه اين نظام يا نيازي به اصلاحات ندارد و يا آن كه امكان اصلاح ندارد. نكته‌ي شگفت‌انگيز براي نويسنده آن است كه فردي مانند آقاي دكتر نوري‌زاده كه همواره سعي كرده تا هياتي مستقل از خود بر جاي گذارد و از چنان توان حرفه‌اي برخوردار است كه هر كجا كه رود " قدر بيند و بر صدر نشيند "، چگونه است كه نياز حضور در تلويزيوني مانند " كانال يك " و حتي صداي آمريكا را احساس مي‌كند؟ و نقشي كه مشاوره‌هاي صديقانه‌ي آقاي دكتر يزدي داشت را به نحو منفي ارزيابي مي‌كند؟ آيا به نظر آقاي نوري‌زاده، آقاي يزدي اشتباه كرد كه سفر به پاريس و تعامل با جهان را به رهبر انقلاب توصيه كرد و يا با ايجاد روابط سياسي با افراد گوناگون، تلاش خود را به پذيراندن واقعيت انقلاب و مطالبات به‌حق ملت ايران معطوف كرد و با اين مشي، موجب پيروزي كم‌هزينه‌ي انقلابي را فراهم آورد كه برخي مفسران و از جمله آقاي نوري‌زاده در آن زمان احتمال به راه افتادن حمام‌هاي خون را داده بودند؟ و يا آيا آقاي خميني اشتباه كرد كه به اين راهنمايي‌ها عمل كرد و در پيروزي انقلابي با آرمان‌هاي استقلال، آزادي، عدالت، معنويت و رفاه نقش ايفا كرد؟ آيا زماني كه رهبري انقلاب از ارتباط با افرادي مانند آقاي دكتر يزدي حذر كرد، كار نيكي انجام داد؟ چگونه است كه آقاي نوري‌زاده كه آن قدر وظيفه‌شناس است كه خود را موظف به گفتن واقعيت به بانوي تيمسار رحيمي مي‌داند و بانويي كه هيچ كنش سياسي ندارد و حتي اگر حرفي بزند نيز از موضع احساس و هيجان تلقي مي‌شود را متقاعد مي‌سازد، اما نمي‌تواند كه مدير تلويزيون كانال يك را كه به اقرار آقاي نوري‌زاده " دوستي ميان ايشان آن قدر قوي است كه افتخاري براي ايشان برنامه اجرا مي‌كند " را متقاعد سازد كه واقعيت چه بوده است تا دست از فحاشي و حرف‌هاي فاقد منطق بردارد؟ آيا اين وظيفه به عهده‌ي آقاي نوري‌زاده نيست كه به افرادي مانند آقاي شهرام همايون تفهيم كند كه ديدار آقاي دكتر يزدي در دوران مبارزه با برخي مقامات رسمي خارجي مي‌تواند نه تنها مشكلي نداشته باشد كه حتي در جلوگيري از بسياري از كشتارها موثر بوده باشد؟ و اين امر نه تنها عجيب نيست كه ضروري است و امروزه نيز بسياري از مخالفان سياسي به همين نحو عمل مي‌كنند. آيا ديدارهايي كه گاه و بي‌گاه آقاي نوري‌زاده با برخي مقامات كشورهاي گوناگون دارند و گزارش آن را نيز منتشر مي‌سازند، خرق عادت و نشان وابستگي ايشان است و يا نشانه‌ي فعاليت و استفاده از مناسبات سياسي؟
7. همان‌گونه كه در نوشتار پيشين توضيح دادم، به هيچ وجه قصد مچ‌گيري و تقابل شخصي با آقاي دكتر نوري‌زاده نداشته و ندارم و خدا را شكر به نظر مي‌رسد كه اين حس در ايشان نيز ايجاد شده است. قصد نويسنده از استنادات مطروحه آن است كه در بازترسيم فضاي انقلاب به اين نكته توجه كند كه اولا دغدغه‌هاي آن روزگار با نگراني‌هاي امروزه متفاوت بوده و نه تنها آقاي خلخالي و امثال ايشان كه حتي فردي مانند آقاي دكتر متين دفتري كه حقوق‌داني برجسته بوده‌اند، در مخالفت با اعدام‌هاي كذايي هرگز به عدم رعايت حقوق متهم اشاره‌اي ندارند و بلكه مشكل ايشان در آن است كه چرا مردم نبايد جنايات اين افراد را بشنوند، به ديگر سخن، اين واقعيت با حرفي كه آقاي دكتر نوري‌زاده مي‌زند و مي‌گويد، " جامعه خون مي‌خواست " كاملا تناسب دارد. در كالبد شكافي انقلاب‌ها نيز يك دوره‌ي ترميدور وجود دارد كه ترم شناخته‌شده‌اي براي اهل سياست است و موضوع مهم آن كه چرا به جاي تمركز بر كشته شدن چند نفر معدود مانند آقايان رحيمي و نصيري اين موضوع مورد بحث قرار نمي‌گيرد كه اولا منافع اين قتل‌ها براي چه كساني و چه افرادي بيشتر مطرح بوده است و مثلا اعدام ناگهاني فردي مانند تيمسار نصيري كه در كودتاي 28 مرداد، عامليت دولت وقت آمريكا را بر عهده داشت و سال‌ها در تاسيس و مديريت ساواك نقش ايفا كرده بود، به نفع چه جرياني مي‌توانسته تمام شده باشد؟ چرا اين دوره‌ي وحشت، در انقلاب ايران كوتاه بود و ميزان قربانيان اين دوره در انقلاب ايران و ساير انقلاب‌ها از چه تناسبي برخوردار است؟ و چه كساني در كاهش زمان و قربانيان اين دوره موثر بوده‌اند؟ به عنوان مثال اخيرا در جايي خواندم كه در انقلاب فرانسه بيش از شانزده هزار نفر در دوره‌ي موسوم به ترميدور كشته شدند و البته نكته‌ي ديگري كه بايد مورد توجه قرار گيرد آن است كه رهبري انقلاب در چه فضايي تصميم به آن رفتار گرفت؟ حتي اگر نخواهيم به آن اعمال حق دهيم، بايد شرايط را درك كنيم. وقتي فضاي سياسي، اجتماعي و حتي فرهنگي روزنامه‌ها چنان است كه آقاي نوري‌زاده در صفحه‌ي 9 شماره مسلسل 995 در مطلبي تحت عنوان يك ملت و دو دولت مي‌نويسند: « ارتش ايران به طور كامل از دولت بختيار و نهادهاي سياسي موجود حمايت مي‌كند و اگر لازم باشد براي حفظ دولت و قانون واكنش نشان خواهد داد » و يا وقتي در صفحه‌ي 8 شماره مسلسل 996 آقاي دكتر نوري‌زاده مي‌نويسد كه « مراقب ضد انقلاب باشيد، نيروهاي ضد انقلاب در طول هفته‌ي گذشته با حملات غير منظم به پاسداران انقلاب و يك حمله‌ي گسترده در تبريز تا حدودي نشان دادند كه هنوز شكست نخورده‌اند و هنوز اگر قدرت آنان حقير انگاشته شود، قادرند در يك فرصت حساب شده ضربه‌ي سنگيني به انقلاب بزنند »، به راحتي مي‌توان فضاي ذهني آن روزگار و رهبر فقيد انقلاب را تجسم كرد و باز هم تاكيد مي‌كنم كه بنده به عنوان يك وكيل دادگستري و فردي حقوق‌خوانده هرگز نمي‌خواهم جوازي بر چنين اعمالي صادر كنم اما انصاف ما را وا مي‌دارد كه ببينيم در تصميمات اشتباه ديگران تا چه حد سهيم بوده‌ايم و با واشكافي و تحليل واقعيت‌ها، تجربه‌ي سالم و قابل اعتمادي را به ملت خود ارايه دهيم. وگرنه كاري اساسي از پيش نبرده‌ايم.

البته آقاي دكتر نوري‌زاده مي‌توانند و حق دارند چنين بپندارند كه آقاي دكتر يزدي در موردي خاص اشتباه كرده است، اما آيا به‌كارگيري لفظ " دكتر يزدي دروغ مي‌گويد " درست و مناسب به كار رفته است؟ و يا آن كه هر تعريفي بايد از مولفه‌هاي مورد تعريف سخن بگويد و حال آن كه آقاي دكتر نوري‌زاده بنا به ويژگي‌هايي آقاي دكتر يزدي را متهم به جنجال‌برانگيزي مي‌كند كه آن‌ها به هيچ وجه شاخصه‌ي چنين شخصيتي محسوب نمي‌شوند. مثلا ايشان اشاره دارند كه: « آقاي دكتر يزدي فردي بسيار نزديك به آقاي خميني بود، نوع سخنش تاثيرگذار است، به برخي حوزه‌ها وارد مي‌شود كه كسي جرات ورود به آن‌ها را ندارد و ناگهان مي‌گويند كه ايشان فردي جنجال‌برانگيز است » و حال آن كه اين ويژگي‌ها معرف نوعي شخصيت اخلاق‌گرا، تاثيرگذار و فعال را دارد و نه جنجال‌برانگيز. اين كه ايشان با آن اعدام‌ها مخالف بوده و سخنش در رهبر انقلاب از چنان تاثيري برخوردار بوده كه در همان روزهاي نخستين پس از پيروزي، جلوي بيست اعدام را گرفته، جلوي اعدام مستشاران آمريكايي را گرفته و ديپلوماسي دولت موقت را پايه‌ريزي كرده‌ است، اگر ايشان توانسته در پيروزي با خون‌ريزي كم‌تر انقلاب موثر واقع شود و يا اين كه اگر ايشان در پي آن بوده است كه ارتش را از مقابله و تيراندازي به مردم بازدارد، آيا نشانه‌ي فعال بودن ايشان است و يا جنجال‌برانگيزي؟ به رغم آن كه آقاي دكتر نوري‌زاده در تبيين تفاوت‌هاي خود با آقاي دكتر يزدي اصرار دارند كه بگويند كه ايشان ( دكتر يزدي ) در آن زمان از جمله‌ نزديك‌ترين افراد به آقاي خميني و داراي مسووليت‌ها و مقام بالايي بوده و آقاي نوري‌زاده جواني بي‌تجربه بوده كه هيچ شغلي نداشته و فقط يك روزنامه‌نگار بوده است، ضمن آن كه اين تواضع آقاي نوري‌زاده با فرمايش بعدي ايشان سازگاري ندارد كه مي‌گويند: « چون بنده يك خورده آخوندها را بهتر مي‌شناختم، تزوير و رياي ايشان را بهتر مي‌شناختم، صلحاي ايشان را بهتر مي‌شناختم، بنابراين مي‌دانستم كه آقاي خميني مظهر آزادي نخواهد بود و فرق من با دكتر يزدي آن است كه 20 سال پيش گفتم، اشتباه كردم و آقاي دكتر يزدي هنوز دارد از انقلاب عزيز دفاع مي‌كند »، به نظر مي‌رسد كه همين ادعا، مويد شخصيت اخلاق‌گراي آقاي دكتر يزدي است كه با وجود آن همه امكانات، نه تنها سهمي از قدرت را طلب نكرد كه در مقابل انحرافات پيش آمده، با رضايت و خودخواسته، خويشتن را از موضع دولت‌مرد به منتقد دولت عوض كرد و آگاهانه " در لباس فقر كار اهل دولت كردن " را برگزيد، وگرنه كسي كه نه در آن موقع مقامي داشته و نه حالا، كه چيزي نداشته كه از دست بدهد و همين ويژگي‌هاست كه نگارنده را بر آن مي‌دارد كه اين نوشتار دفاع از دكتر يزدي نيست و بلكه دفاع از نوعي مشي سياسي اخلاق‌گر و خردورزانه است كه در مقابل اين سنت فكري پوسيده كه " سياست پدر و مادر ندارد و امري پليد است" قرار مي‌گيرد و نشان مي‌دهد كه اين انديشه‌ي نشات گرفته از فرهنگ استبدادزده كه همواره از سوي حاكميت‌هاي خودكامه طرح و تبليغ شده است، تنها با اين نيت ابراز شده كه فعاليت سياسي را از حوزه‌ي عمومي وحيطه‌ي زندگي توده‌ها‌ي مردم دور كند تا به اين وسيله امكان تداوم و فزوني قدرت غير مسوولانه تداوم يابد. نكته‌اي كه در اين مجال قابل طرح است آن كه آيا آسيب‌شناسي انقلاب 1357 ايران و يا انحراف حاكميت‌هاي پس از انقلاب از اصول و آرمان‌هاي آن انقلاب، مي‌تواند دستاويزي براي اهانت به جنبشي مردمي قرار گيرد كه مطالباتش استقلال، آزادي، معنويت و عدالت بود و آيا اين نحوه‌ي برخورد، با اصل احترام به مردم كه از پيش‌نيازهاي اوليه‌ي دمكراسي است، سازگاري دارد؟ و آيا دفاع از آرمان‌هاي چنين انقلابي، در زمان حاضر امري ناپسند بايد به شمار رود؟
در خاتمه بار ديگر اميدوارم كه در تهيه و تنظيم اين نوشتار توانسته باشم سهمي كوچك در روشن‌گري جامعه‌ام ايفا كرده و به دور از هرگونه حب و خشم فردي موضوع بحث، مورد بررسي قرار گرفته باشد، چرا كه تنها در اين صورت است كه مي‌توان احساس رضايت داشت و موجب امتنان خواهد بود كه دوستان و خوانندگان اين متن، با تذكرات خود، نويسنده را راهنمايي فرمايند تا در تقريرات آتي از خطاهاي كنوني رهايي يابد.

Motmehr86@gmail.com

0 نظرات: