دهكده نوفل لوشاتو و انقلاب ايران

۸:۳۹ bamardum 0 نظر

1- در پيروزي انقلاب اسلامي ايران و از ميان برداشتن سلطنت استبدادي عوامل پيچيده متعدد سياسي، اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي نقش موثر و تعيين كننده داشته اند. هم مبارزات گسترده و طولاني احزاب و گروهها و قشرهاي مختلف سهم داشته اند و هم سياست ها و برنامه هاي شاه و نيز سياست هاي خارجي موثر بوده اند. به تعبير شادروان مهندس بازرگان (در بهمن 1357)، اين انقلاب يك رهبر واقعي، به جهت منفي داشته است و ان شخص محمد رضا پهلوي بوده است. اما نبايد ترديد داشت كه اقامت آقاي خميني و استقرار 118 روز رهبري انقلاب در پاريس يكي از فرازهاي برجسته اين بخش از تاريخ كشورمان مي باشد.
در اين دوره بود كه جنبش آزادي خواهي ملت ايران ابعاد بي سابقه جهاني پيدا كرد و ايران به كانون توجهات جهاني تبديل شد. رسانه هاي جمعي از سراسر جهان و صدها خبرنگار، روزنامه نويس، تحليل گر سياسي به اين دهكده سرازير شدند، امكاناتي بوجود آمد تا مطالبات ملت ايران، علت ها و انگيزه هاي قيام عليه استبداد سلطنتي و سلطه بيگانه به گوش جهانيان برسد. در اين مدت بيش از سيصد مصاحبه راديويي، تلويزيوني، با روزنامه ها و مجلات و خبرگزاري هاي معتبر جهان صورت گرفت. متن و محتواي اين مصاحبه، بكلي با متون درسي آقاي خميني در حوزه علميه نجف متفاوت بود. بلكه تماماً طرح خواست هاي ملت ايران بود. در واقع مردم ايران با اين متن ها و مواضع از رهبري انقلاب حمايت كردند. جلب توجه افكار عمومي مردم جهان به رويدادهاي ايران و حمايت آنان از انقلاب ايران بازتاب مواضع مترقيانه اعلام شده در اين مصاحبه ها بود.
در همين دوره است كه حركت انقلاب در ايران شتاب بي سابقه اي پيدا مي كند و در نتيجه رژيم استبداد سلطنتي با سرعت غير منتظره اي سقوط مي نمايد. اكنون كه 29 سال از پيروزي انقلاب مي گذرد و جمهوري اسلامي با سبك و سياق و محتوا و ساختارهاي حقيقي و حقوقي ويژه اي مستقر شده است و كارنامه اي دارد كه چندان قابل دفاع و مقبول نيست بحث و حديث درباره اصل انقلاب و ضرورت و يا مفيد بودن آن عنوان گرديد است. انقلاب اسلامي از جانب چند گروه مورد نقد قرار گرفته است. يك گروه كساني هستند كه از متوليان و عناصر بهره مند در نظام سلطنتي بوده و پيروزي انقلاب، شكست آنان محسوب مي گردد. مخالفت آنان با اصل انقلاب و جمهوري اسلامي قابل فهم و درك است. اين گروه با بهره برداري از عملكرد حاكمان جمهوري اسلامي به توجيه و تطهير سياست ها، عملكردهاي استبداد سلطنتي پرداخته اند. اما گروه هاي ديگري هم هستند، از چپ يا راست، با تفكرات سياسي و ايدئولوژي هاي متفاوت كه در درون انقلاب بوده اند، در پيروزي آن سهم و نقش هم داشته اند و امروز با مشاهده وضعيت فعلي ملت، به بازنگري و نقد گذشته مي پردازند و ضرورت آن چه را كه اتفاق افتاده است به زير سئوال مي بردند. اين امر به خودي خود مطلوب و مطبوع است و پرداختن به آن، كه در واقع نقد تاريخ است، براي نسل جديد و جوان مي تواند اموزنده باشد.
1
* مجله شهروندامروز، شماره 3(33) نيمه دوم ارديبهشت 1386
اولين پرسش اين است كه چه گزينه هايي در برابر ملت ايران و فعالان سياسي و احزاب آن زمان قرار داشت، آيا گزينه ديگري غير از ان چه اتفاق افتاد، وجود داشت يا خير؟
دومين پرسش، و مهمتر از اولي اين است كه اين بررسي تاريخي چه درسي براي حاكمان و تصميم سازان جمهوري اسلامي ايران از يك طرف و براي نسل جديد و جوان كشورمان، كه نقشي در پيدايش اين نظام داشته اند، اما بهرحال سازندگان ايراني فرداي ما هستند، از طرف ديگر، به همراه دارد.
2- حكومت بيست و پنج ساله شاه را ، از كودتاي 1332 تا بهمن 1357، مي توان در سه دوره مورد بررسي قرار داد از 1332 تا 1340، از 1340 تا 1354 و بالاخره از 1354 تا 1357 . براي فهم رويدادهايي كه به انقلاب سال 1357 منجر گرديد، بررسي هر سه دوره ضروري است. اما اين تحليل صرفاً به دوره سوم يعني 1354 تا 1357 مي پردازد. بررسي يك پرش مقطعي از وضعيت ايران در آن سال چنين نشان مي دهد:
1-2 شاه تمام راه هاي اصلاح نظام از درون را بكلي مسدود و بلاموضوع ساخته بود. در اوايل دهه 1340 برخي از تحليل گران آمريكايي اعلام كردند كه ايران بزودي ويت نام دومي خواهد شد. براي پيش گيري از ان، برنامه هاي تعديل سياسي و اقتصادي ويژه اي را ضروري دانستند و توصيه كردند. اما اين برنامه ها به اجرا گذاشته نشد و در نتيجه در دوره دوم (دهه 1340) مبارزات سياسي سنتي جاي خود را به مبارزات قهرآميز مسلحانه داد.
از اواسط سال 1354 ايران وضعيت تازه اي پيدا مي كند. از يك طرف بالارفتن بي سابقه قيمت نفت و افزايش چشم گير درآمد نفتي ايران مناسبات اقتصادي را دگرگون ساخت. افزايش تعداد دانشگاهها و دانشجويان و رشد نسبي طبقه متوسط، تعارض ميان نخبگان با حاكمان را شدت بخشيد. رژيم شاه به جاي قبول اصلاحات تدريجي در راستاي حل بحران سياسي – اقتصادي بر فشارهاي سياسي و سركوب نيروهاي معترض بيفزود و وضعيت به نقطه غير قابل ترميم رسيد. از طرف ديگر شاه به سرطان مبتلا شده بود، سرطان فرآيندي يك طرفه است. شاه تحت درمان انواع داروها قرار داشت. در بيماران سرطان، شيمي درماني، پيآمدهاي جدي بر جسم، روان و ذهن بيمار سرطاني برجاي مي گذارد. نظام سلطنتي،نمايشي يك نفره شده بود. در نظام هاي به شدت متكي به فرد، خروج فرد از صحنه بازي، نظام را متلاشي مي سازد.
روبرو شدن با اين واقعيت، تحليل گران و تصميم گيرندگان خارجي، بخصوص آمريكا و انگليس را به شدت نگران ساخت. هنوز جنگ سرد ميان دو بلوك شرق و غرب به شدت مطرح بود. شوروي در خاورميانه – دو متحد نظامي قوي- سوريه و عراق، پيدا كرده بود. اين نگراني ها به اشكال گوناگون منعكس مي گرديد. به عنوان نمونه روزنا مه واشنگتن پست نوشت: «احتمال بوجود آمدن يك بحران شديد را (در ايران) نمي توان بكلي ناديده گرفت. به همين دليل نقشه ها و برنامه هايي بايد طرح و پيش بيني كرد تا در صورت وقوع چنان وضعي از آنها استفاده شود» (اوت 1967 – مرداد 1355).
در تحليل ديگري گفته شد كه : «اين مشكلات سخت تر و خطرناك تر خواهد شد، اگر تغيير عمده اي در روابط ايران و آمريكا بوجود بيايد ... احساسات ضد آمريكايي در ايران يك مشكل بسيار جدي خواهد بود
خصوصاً اگر قرار باشد در حكومت ايران تغيير ايجاد گردد.» (واشنگتن پست اكتبر 1976 – آبان 1355)
اما ناظرين داخلي و خارجي وضع ايران دو دسته شده بودند: «خوش بينان معتقدند كه عليرغم همه اشكالات دوره اي متناوب موتور (شاه) به زودي از خط بيرون نخواهد افتاد. هر دو گروه معتقدند كه حيات حكومت شاه به موفقيت انقلاب اقتصادي او و مشكلات اقتصادي كه مخصوصاً اخيراً با آنها روبرو شده است بستگي دارد. خوش بينان بيانات اخير شاه را انتقاد از خود تلقي كرده و آن را خيلي سالم و مفيد مي دانند . اما بدبينان معتقدند كه اين ها كافي نيست. از نظر اينان كشور با سرعت و وحشت تام بسوي نابودي حركت مي كند. بدبينان به وضع خرب اقتصادي اشاره كرده و سپس اضافه مي كنند كه آيا امكان دارد كه شاه توقعات خود را با متدهاي خشن و ناراحت كننده يك نظام استبدادي يك نفره انجام دهد» (روزنامه منچستر گاردين – 26 دسامبر 1976 – مهر 1355)
در همين راستا تحليل گر ديگري گزارش داد كه:
«يكي از ايرانياني كه مقامات موثري را در حكومت و در اقتصاد داشته است درباره برنامه هاي عظيم شاه بطور خصوصي مي گويد: همه اينها بچه گانه است، كاملاً و به تمام معنا غيرواقعي است. به دهات بد بخت ما، حتي به خيابانهاي اين شهر پايتخت نگاه كنيد، بدون چنان (برنامه هاي) بي معني و مهمل ما باندازه كافي كار داريم كه انجام دهيم» ( مجله فورچون اكتبر 1976 – آبان 1355)
بر اين اساس مقامات انگليس و اسرائيل به شاه پيشنهاد كردند، به نفع پسرش كناره گيري كند.
و شوراي نيابت سلطنت به ريا ست فرح روي كار بيايد تا وقتي پسر فرح به سن قانوني برسد. يك دوره اي از آزادي هاي سياسي، بهمان صورتي كه بعد از خروج رضا شاه از ايران و بروي كار آمدن محمدرضا پهلوي شد، رعايت شود تا فشارهاي اجتماعي هم تخليه شود. شاه آمادگي خود را نسبت به اين طرح اعلام كرد:
«نسبت به آن چه در آينده روي مي دهد توجه دارم و به همين دليل اقدامات لازم و شايسته اي انجام گرفته تا قدرت اتخاذ تصميم در دست پادشاه باقي بماند. نقشي كه من دارم بايد هركس كه در مقام پادشاهي اين كشور باشد ايفا كند... اين مسئله مربوطه سنن و آداب ملي مي شود... مربوط به عادات است. اين مسئله جغرافيايي و آب و هوا و سياست جهاني است. در صورتي كه بعد از تفويض شاهنشاهي به وليعهد من در كنارش باشم افكارم را به او تحميل نخواهم كرد» (كيهان هوايي – 30 تير ماه 1355).
همه اين شواهد حاكي از بحران جدي در اركان نظام سلطنتي بود. در راستاي فراهم كردن زمينه براي اجراي اين طرح، فرح ديبا در سال 1356، بدون شاه به آمريكا سفر كرد. در آنجا، در سطح رئيس يك كشور از او استقبال شد. رهبران آمريكا از جمله كسينجر با او ديدار كردند.
اما تمايل آمريكايي ها، ضمن قبول وخامت اوضاع ايران، بيشتر بر اين بود كه نيروهاي مسلح نقش عمده اي در تغييرات برعهده داشته باشند. آنچه آمريكايي ها در نظر داشتند، الگويي بود كه بعد از انقلاب ايران در فيليپين به اجرا گذاشتند. در فيليپين ماركوس، رئيس جمهور مستبد، همه آنچه را كه آمريكا مي خواست در اختيار انان گذاشته بود. اما فساد و ناكار آمدي دولت وي و همچنين سركوب 3
و قتل مخالفين فيليپين را با بحراني جدي روبرو كرده بود. در انتخابات رياست جمهوري، خانم اگينو، كه شوهرش به دست نيروهاي امنيتي ماركوس كشته شده بود، از طرف مخالفين ماركوس كانديداي رياست جمهوري شد. وقتي ماركوس خود را برنده انتخابات اعلام كرد، بخشي از ارتش، به تحريك آمريكا، عليه ماركوس وارد بازي شد و خانم اگينو را برنده رياست جمهوري اعلام كرد و ماركوس را مجبور به ترك كشور نمود. به اين ترتيب ارتش علي الظاهر به مبارزات ملي پيوست و يك ركن سرنوشت ساز مبارزات مردم شد. اگر چه خانم اگينو رئيس جمهور شد، اما قدرت در دست ارتش باقي ماند و در دوره بعد فرمانده همين ارتش به رياست جمهوري انتخاب شد.
اما ساختار و مناسبات نيروهاي مسلح ايران با فيليپين متفاوت بود و حوادث بعدي هم نشان داد كه ارتش ايران توانايي ايفاي چنين نقشي را ندارند:
«اگر چه شاه وفاداري ارتش را پشت سر خود دارد، اما گزارشات موجود حاكي است كه برخي از سلاح هاي چريك هاي ايراني از طريق بازار سياهي كه بدست امراي ارتش ايجاد شده است بدست آنها مي رسد» (كريستين سانيس مونيتور 1976-1355). فساد نيروهاي مسلح كه عالم گير شده بود، شاه را مجبور به موضع گيري كرد: «نظامي ها غلط مي كنند فاسد باشند، پدرشان را در مي آورم – هر كس كار نكند، مثل موش دم اش را مي گيريم و مي ا ندا ز يمش بيرون... و بالاخره .... بزور هم كه شده اين مملكت را درست مي كنيم» (كيهان هدايي 23 آبان 1355) اما شاه، تا آخرين لحظه هم حاضر به قبول سهم خود در بحران ايران و بن بست حكومتش نشد و فرافكني كرد، و تقصيرات را به گردن ديگران مي انداخت، نصيري و هويدا را به عنوان عاملين اصلي مشكلات زنداني كردند. برغم تمامي دغدغه اظهارات هيچ گامي جدي برداشته نشد شاه به هيچ تغييري و اصلاحي تن در نداد و هر نوع اصلاحي از درون بلاموضوع گرديد.
2-2- در اين دوره، يعني از اواسط سال 1354، آرايش نيروهاي سياسي ضد استبداد بسيار بر هم و آشفته شده بود. رويدادهاي درون سازمان مجاهدين خلق اوليه و اعلام تغيير ايدئولوژيك اين سازمان از اسلام به ماركسيسم، نه فقط اين سازمان و مبارزات مسلحانه، بلكه كل جنبش را به هم ريخت و موجب شد كه سازمانهاي سياسي – نظامي نيز فلج شوند.
اختلاف ها و درگيري هاي شديد ميان سازمانها، احزاب و فعالان سياسي، در داخل و بيرون از زندانها بروز پيدا كرد. قدرت و توان مندي جنبش براي نقش آفريني به پائين ترين سطح كاهش پيدا كرد.
در خارج از كشور وضع متفاوت بود. سازمانهاي دانشجويي و احزاب و نيروهاي سياسي فعال و پر تحرك بودندو در موارد ضروري اقدامات سياسي مشترك عليه نظام سلطنتي انجام مي دادند. ميان بخشي از مبارزين خارج از كشور با روحانيان نجف و آقاي خميني پيوند و ارتباط ارگانيك بوجود امده بود و همكاري ها و هماهنگي هايي وجود داشت. اما براساس تجارب گذشته، ميزان تاثيرگذاري مبارزات ايرانيان خارج از كشور بستگي به وضعيت مقاومت و مبارزه در داخل ايران دارد.
در مجموعه نيروهاي موثر خارج از كشور، آقاي خميني، از موقعيت ويژه اي برخوردار بود. اولاً – موقعيت جغرافيايي نجف رفت و آمد رسمي و غيررسمي ايرانيان و ارتباط با داخل ايران را امكان پذير ساخته بود. ثانياً حكومت شاه اگرچه توانسته بود تمامي تشكل هاي سياسي روشنفكري را تا حدي فلج سازد اما نتوانسته بود آنها را خاموش سازد. از طرف ديگر شاه نتوانسته بود نهاد مسجد را تعطيل و يا آن را تحت نفوذ و مهار كامل خود در آورد. و با توجه به فراواني مساجد و گستردگي آنها در سطح كشور و شبكه كم و بيش منظم روحانيون در سرتاسر ايران و جايگاه مراجع در ميان اين روحانيون و موقعيت آقاي خميني و رابطه ويژه اين طبقه با مردم عادي و عالي، اين مجموعه از توانايي و پتانسيل قابل ملاحظه اي برخوردار بود. ثالثاً ارتباط تنگاتنگ ميان مبارزه خارج از كشور، بخصوص بخش اسلامي، با نجف و شخص آقاي خميني، ظرفيت سياسي اين مجموعه را بطور استثنايي بالا برده بود. رابعاً رويدادهاي به شدت نامطلوب داخل كشور و به دنبال آن پراكندگي نيروها، موقعيت ويژه اي براي آقاي خميني و بخش اسلامي مبارزين خارج از كشور فراهم ساخته بود.
3- همزمان با بحث هاي علني درباره بحران و بن بست حكومت شاه در محافل و منابع داخلي و خارجي، كه به آنها اشاره شد، از اواخر سال 1355، تحركات جديدي توسط مبارزين داخل كشور آغاز شد. رهبران داخل كشور توانستند بر برخي از مشكلات غلبه پيدا كرده و به سازماندهي نيروها بپردازند، گامهاي خوبي برداشته شد. در حالي كه در ميان اين نيروها در مورد پايان دادن به حكومت شاه وحدت نظر وجود داشت، اما در مورد برنامه ها اختلاف نظرهايي ديده مي شد. فضاي سياسي داخل كشور كه سالها به شدت بسته و امنيتي بود، مانع از آن شده بود كه گروهها و احزاب و فعالان سياسي به تبادل نظر بپردازند و به جمع بندي هاي مشترك برسند.
در خارج از كشور وضع متفاوت بود. فضاي باز سياسي و امكانات گسترده براي تبادل نظر فراهم بود اگرچه اختلاف در روشها و منشها و بينش ها وجود داشت اما درباره ضرورت تغيير نظام سلطنتي همه نيروها اتفاق نظر داشتند.
در چنين شرايطي فشار تازه اي براي محدود كردن فعاليتهاي آقاي خميني در نجف آغاز شد. دو دولت عراق و ايران در چارچوب قرارداد الجزيره (1975) بر سر اين امر به توافق رسيدند. براي آقاي خميني و بخش اسلامي مبارزين خارج از كشور چه گزينه هايي در برابر اين سياست جديد حكومت شاه وجود داشت.
اول – مقابله با سياست دولت عراق و فشار براي رفع محدوديت ها. در سالهاي قبل نيز دولت عراق، به دفعات برنامه مشابهي را به اجرا گذاشته بود. اما اعتراض هاي گسترده سازمان هاي سياسي خارج از كشور دولت عراق را مجبور به عقب نشيني و رفع محدوديت ها كرده بود. اما اين بار صورت مساله متفاوت بود. ساكت كردن اين جريان در رابطه با اجراي برنامه هاي بزرگتري در ايران ضروري بود.
دوم – ماندن در نجف و قبول محدوديت ها و كاهش سطح فعاليت ها . اين گزينه مطلوب حكومت شاه و برنامه هاي مطروحه بود. اگر اين گزينه انجام مي شد و برنامه هاي ياد شده در بالا به نحوي پياده مي شدند، و تغييرات جديدي صورت مي گرفت، حاكمان جديد، در راستاي كاهش تشنجات سياسي، در غياب شاه لغو محدوديت و يا ممنوعيت بازگشت آقاي خميني و ساير فعالان سياسي را به كشور رسماً و بطور علني اعلام مي كردند.
با توجه به نوع تغييرات در بافت و ساختار و سياست ها، كه در راس آنها كناره گيري يا حذف شاه (و حتي سلطنت) از صحنه سياسي بود، نيروهاي سياسي از يك طرف كم و بيش خلع سلاح مي شدند و ازطرف ديگر در برخورد با وضعيت جديد ميان آنان شكاف بوجود مي آمد.
سوم- آقاي خميني همانطور كه مايل بود، از عراق به سوريه و لبنان (دره بقاع) مي رفت، به اميد آن كه بتواند به فعاليت هاي خود ادامه دهد. اما اين گزينه خوب و مناسبي نبود. نظام سياسي در سوريه در آن زمان، به مراتب از عراق بسته تر بود و امكان فعاليت به مراتب كمتر بود. تازه مقامات دولت سوريه آمادگي براي دادن اجازه اقامت به ايشان را نداشتند. اقامت در دره بقاع (پيشنهاد و اصرار برخي از روحانيون نجف) نه تنها مفيد و ميسر نبود، كه خطرناك هم بود. آشفتگي و اختلاف ميان فلسطيني ها، لبناني و سوري ها آن قدر بود كه در صورت بروز خطرات احتمالي لوث شدن مسئوليت بسيار جدي بود.
چهارم – گزينه ترك عراق و سفر به يك كشور اروپايي (فرانسه). اين گزينه مطلوب بود. اولاً- سفر يك مرجع روحاني به پاريس به خودي خود، يك رويداد بزرگ محسوب مي شد. ثانياً – روابط و مناسبات ميان فعالان سياسي خارج از كشور بخصوص جريان اسلامي را با آقاي خميني تقويت مي كرد. ثالثاً ميزان اثر گذاري بر رويدادها و برنامه هاي احتمالي در ايران را به ميزان قابل ملاحظه اي بالا مي برد.
ايرانيان فعال خارج كشور، همانطور كه اشاره شد، نقش موثري در حمايت مبارزات داخل كشور داشتند. در اين اثر گذاري ايرانيان مقيم اروپا بطور عامل و ايرانيان مقيم فرانسه (پاريس) بطور خاص، بيش از ساير كشورها، ازجمله آمريكا بود.
اين گزينه از آن رو مطرح گرديد كه تحليل ها و بررسي هاي صورت گرفته در همان زمان حاكي از آن بود كه حكومت شاه به نقطه پاياني عمر خود رسيده است و دولتهاي خارجي با توجه به اين امر، درصدد اجراي برنامه هايي هستند (كه اجمالاً به آنها اشاره شد) . اين بررسي ها را ابتدا در آذر 1355 بصورت تحليلي با عنوان «آمريكا در بن بست ميليتا ريزه كردن ايران» در پيام مجاهد، منتشر كردم. سپس در آبان ماه 1356 در مقاله ديگري تحت عنوان هياهوي بسيار براي هيچ بحران ايران و برنامه هاي احتمالي را شرح دادم. اين تغييرات بدست مردم ايران صورت نمي گرفت. درست است كه مقاومت ها و مبارزات ملت ايران ، نقش اساسي و كليدي در به بن بست كشانيدن حكومت شاه داشت اما اينكار تغييرات مورد بحث در دست بيگانگان بود. سوابق و تجارب تاريخي نشان مي دهد تغييراتي كه ابتكار آن به دست خارجي هاست به ندرت به نفع ملت ايران بوده است. آيا بايد در برابر آن منفعل مي مانديم و سكوت مي كرديم. سوم طي نامه اي خصوصي به مرحوم مهندس بازرگان اين تحليل ها و ضرورت اقدامات جدي از داخل را ياد آور شدم.
ممكن است از منظر نگاه تاريخي به گذشته، و تحارب حاصل بعد از انقلاب استدلال شود، كه اگر تغيرات ايران به همان صورتي كه بحث شده بود، يعني شاه استعفا مي داد و از ايران مي رفت شوراي نيابت سلطنت قدرت را بدست مي گرفت و فضاي سياسي كشور باز مي شد، شايد نتيجه از آنچه امروز شاهد آن هستيم بهتر بود. شايد، ممكن است. اما بررسي تاريخي را با شايدها و اگرها نمي توان انجام داد، زيرا چنين مسيري در ايران طي نشد. شاه تا آخرين لحظه در برابر هر نوع اصلاحاتي مقاومت كرد.
6-هيچ حزب و گروه سياسي معتبر در ايران در آن زمان از اين برنامه ها استقبال نكرد و به آن اعتماد ننمود بطوري كه هر گونه همراهي با آن سازش محسوب مي شد. شايد براي داوري بهتر لازم باشدف سرنوشت و وضعيت كشور ديگري را كه برنامه هاي آمريكا در آن جا با موفقيت اجرا شده است، نظير فيليپين مورد بررسي و ارزيابي قرار گيرد.
مسلم اين است كه سفر به نوفل لوشاتو بر فرآيند تغييرات و تحولات در داخل كشور اثر گذاشت و موجب پيروزي انقلاب اسلامي ايران گرديد. بي ترديد آن چه امروز ما در كشورمان شاهد آن هستيم، همه ي آنچه كه ملت ايران براي آن انقلاب كرد نمي باشد و تفاوت ها و تعارض هاي جدي وجود دارد. اما موضوع اصلي در اين تحليل پيآمدهاي و دستاوردهاي انقلاب نيست، بلكه توجه دادن به نقش نوفل لوشاتو در مسير تحولات ايران مي باشد.
پاسخ به پرسشهاي صدر اين تحليلي را به جمع بندي خوانندگان عزيز وا مي گذارم.

دكتر ابراهيم يزدي

0 نظرات: