پنجاه و ششمين سالگرد ترور دكتر فاطمي به دست عبد خدايي

۱۰:۳۹ bamardum 0 نظر

پنجاه و ششمين سالگرد ترور دكتر فاطمي به دست عبد خدايي

هرگز دل ما زخصم در بیم نشد 1

در بیم زصاحبان دیهیم نشد

ای جان به فدای آن که پیش دشمن

تسلیم نمود جان و تسلیم نشد

روز23 بهمن سالگرد سوء قصدی است که در سال 1330به جان شیر نهضت ملی سید بزرگوار دکتر سید حسین فاطمی توسط نوجوانی خام و بي اطلاع 16 ساله به نام محمد مهدی عبد خدایی انجام گرفت . آن روز دکتر سید حسین فاطمی به منظور بزرگ داشت محمد مسعود یکی از شهدای مطبوعات بر سر مزار او حاضر شد و با چشمی گریان آغاز سخن نمود و گفت :" گلوله ای که مغز مسعود را پریشان کرد ، ایران را تکان داد … " هنوز این جمله به پایان نرسیده بود که صدای شلیک گلوله ای رشته کلام وی را پاره کرد و او در خون خویش غلتید . این آخرین مرتبه ای نبود که دشمنان استقلال وطن بر علیه او دست به حذف فیزیکی بردند . در بیمارستان نیز توطئه ی سوء قصد با هوشیاری اطرافیان رفع خطر شد. ولی دو سال بعد پس از کودتای آمریکایی – انگلیسی 28 مرداد 1332، بعد از آنکه آن بزرگوار در 6 اسفند همان سال در آخرین مخفیگاهش دستگیر شد . در بعداز ظهر آن روز ، هنگام ورود به فرمانداري نظامي در شهربانی مورد حمله شعبان بی مخ (جعفری ) و نوچه هایش در پیش چشمان ماموران قرار گرفت . و در این هنگام بود که خواهرش ، خود را میان آنها و برادرش حایل قرار داد و 16 ضربه چاقو را به جان خرید اما شش ضربه به دکتر فاطمی اصابت کرد . او در حالی در خون خویش غلتید که خواهرش فریاد می زد مردم ! حسین مرا کشتند ، فاطمی را کشتند . ولی این بار نیز فاطمی با تمام سختی ها و نارسایی ها در زندان با مرگ دست و پنجه نرم کرد . تا ان صبح دم سه شنبه 19 آبان 1333 در حالی که وصی خویش را پیشوای نهضت ملی دکتر محمد مصدق قرار داد و عنوان کرد :" سعادت من در این است که مانند جد بزرگوارم که فرمود :الموت اولی من رکوب العار من هم در راه حق و حقیقت به دست بختیار عمر سعد و آزموده شمر به امر شاه یزید زمان شهید شوم " . در حالی که در تب 40 درجه می سوخت با برانكارد او را به ميدان تير آوردند و زمانی که خورشید نخستین طلیعه روز را بر بلندای البرز ریخت شهید جبهه ملی نام گرفت . او نماد برجسته استراتژی امید بود . پیام او پس از آن ترور نافرجام این بود که :" تنها آتش مقدسی که باید در کانون سینه هر جوان ایرانی همیشه زبانه بکشد این آرزو و ایده آل بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملی خود از چنگال فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد … این گلوله اینتل جنت سرویس به پایداری و استقامت من صد چندان افزود و مرا در راه خدمت به میهن عزیز سر سخت تر و آهنین تر و فداکارتر نمود … او می گوید ملتی که روزی پرچم دار علم و فرهنگ و صنعت جهان بود … ملتی که راست بود ، دوست بود. شعارش پندار نیک ، گفتار نیک و کردار نیک بود . یک چنین ملتی را یکصد سال استعمار کوشید خرد کند ولی نتوانست و… فاطمي در سر مقاله خدا – ایران – آزادی ، در باختر امروز می گوید … بالاخره باید برویم به نزد پدرانمان می شود با روی سیاه رفت ؟ ماییم و آیندگان ، با خفت و خواری می توان در گور خفت ؟ نه این امر محال است … در راه انجام مقصود فداکاری می کنیم جانبازی می کنیم … و تا لب پرتگاه می رویم ولی مردانه می کوشیم … و در آخرین مرحله و قبل از اجرای حکم اعدام به آزموده می گوید :" مرگ بر دو قسم است مرگی که دررختخواب ناز و مرگی که در راه شرف و افتخار و من خدا را شکر می کنم که در راه مبارزه با فساد شهید شوم . خدا را شکر می کنم که در این راه ، دِین خود را به ملت ستمدیده و استعمار زده ایران ادا کرده ام و امیدوارم سربازان مجاهد نهضت همچنان مبارزه را ادامه دهند .

آن نوجوان نابالغ که به گفته پدرش آیت الله حاج شیخ غلام حسین تبریزی که در آن زمان مقیم مشهد بود تنها پس از 4 کلاس درس به علت ناسازگاری با خانواده عازم تهران شده و به شاگردی در مغازه ای مشغول گشته بود اکنون پیرمردی گرم و سرد چشیده ای گشته است . اما این پرسش در تارخ باقی ماند که ترور کنندگان فاطمی چگونه خود را برای انجام چنین عملی که بعد ها توسط بعضی از اعضای فداییان و همچنین آیت الله کاشانی محکوم شد توجیه کردند . آنان نیک می دانستند که فاطمی در ستیز با هجوم استعمارگران خارجی جانانه مبارزه می کند . شاید پاسخ این پرسش در نامه دکتر مصدق به خانواده آن بزرگ وار باشد که می نویسد :" هر گاه به یاد زجرهایی که به آن رادمرد داده شده است می افتم بی اختیار متاثر می شوم … یقین دارم که نام نیکش همواره در لابه لای صفحات تاریخ ایران باقی خواهد ماند … و درباره گناه او می گوید :" آری آن شادروان دکتر حسین فاطمی یک تقصیر داشت و ان پیشنهادی بود که در یکی از جلسات جبهه ملی برای ملی شدن نفت کرد و به جزای خود هم رسید … " .

او عاشق ایران و ایرانی بود و اصل بقای عشق یعنی هیچ چیزی ، هیچ فداکاری و ایثاری و هیچ امیدواری و عشقی از بین نمی رود .

روانش شاد و راهش پر رهرو باد

هر بد که می کنی تو مپندار کان بدی

گردون فرو گذار و دوران رها کند

قرض است این بدی به سر کار روزگار

یک روز اگر عمر تو باشد ادا کند

1- اين شعري است كه آن مرحوم در زندان زمزمه مي كرد

2- منبع - کتاب با چشمی گریان تقدیم به عشق – لطف الله میثمی - فروردین 1386

0 نظرات: