قطعه 257 ، جايي كه سهراب بيست ساله شد

۱۹:۵۶ bamardum 0 نظر

قطعه 257 ، جايي كه سهراب بيست ساله شد

صبح زود مادر سراسیمه از خواب برخاست . امروز سه شنبه چهارم اسفند ، روز تولد سهراب است . در حالی که تخت را مرتب می کرد نگاهش در نگاه عکس سهراب بر روی دیوار افتاد و زیر لب زمزمه کرد :

ارغوان شاخه هم خون جدا مانده من

آسمان تو چه رنگ است امروز؟

آفتابي ست هوا؟ يا گرفته است هنوز ؟

من در اين گوشه كه از دنيا بيرون است

آفتابي به سرم نيست

از بهاران خبرم نيست

آنچه مي بينم ديوار است

كورسويي ز چراغي رنجور قصه پرداز شب ظلماني ست

نفسم مي گيرد كه هوا هم اينجا زنداني ست

ناگهان به خود آمد و قطره های اشک را از گوشه چشمانش پاک کرد. آهی کشید و لبخند تلخی بر گوشه لبانش نقش بست . به یاد آورد که امروز روز تولد است و قرار گذاشته در این روز نگرید .

به سمت آشپزخانه رفت تا کتری را برای چای آب کند . نگاهش که به آب افتاد یاد زینب (ع) افتاد که چگونه به دادخواهی مظلومان ، تاریخ را نهیب می زند یا ایها المدثر قوم فنظر با خود گفت : " این خط سرخ تا زمانی که میخ تاریخ زندگی انسان بر تابوت زر و زور و تزویر کوبیده می شود ادامه دارد" .

سردی آب او را به خود آورد ، شیر را بست و کتری پر از آب را بر روی اجاق گاز گذاشت . کبریت را برداشت چوب کبریتی بیرون آورد و روشن کرد . نگاهش در زردی شعله آتش خیره ماند ، زیر لب گفت : " بای ذنب قتلت ، به كدامين گناه كشته شد ، چه فكري كرده‌اند؟ و چه فكري مي‌كنند؟ آمران و عاملان اين كشتارها از آن عاقبت سوئي كه از آن راه گريزي ندارند، نمي‌هراسند، ترس و نگراني ندارند؟ شاید از رسيدگي در دادگاه‌هاي اين دنيا، راه‌ گريزي
باشد اما راه گريزي از خشم الهي هست ، پيگرد الهي را چه می کنند ؟ " در نوک انگشت سوختگی خفیفی احساس کرد . نگاهی بر چوب سوخته انداخت و کبریتی دیگر روشن کرد و به سمت اجاق گاز برد با دست دیگر دستگیره را چرخاند ، اجاق روشن شد و ادامه داد : " ترازوی عدالت انگار هیچگاه به موازنه نخواهد ایستاد ، از خدا مي خواهم كه به درد عذاب وجدان دچارشان كند " یادش آمد امروز روز تولد است و باید تنها به زیستن فکر کرد .


بعد از صبحانه کارهایی که برای برگزاری جشن تولد باید انجام شود را مرور و لباسی عوض کرد و به سمت در خروجی رفت . وقتی لنگه کفش را برای پا کردن به دست گرفت یاد سهراب افتاد که به دنبال کفشش می گشت ، یاد سهراب افتاد که می گفت به ما توهين مي كنند ، رييس جمهور مملكت به ما توهين كرده است . رييس جمهور مملكت ما را خس و خاشاك دانسته ، ما كه آينده اين مملكت هستيم براي اين مملكت ارزش نداريم " یادش آمد سبز یعنی استقامت تا بهار .

به یاد سهراب ها که با تمامی هستی و وجودشان گفتند : " این حصار فکر تو اندازه من نیست ، خواب خود بشکن وقت بیداری است " .

امروز در قطعه 257، قطعه اي كه فهيمي فرزندش سهراب و بقيه بچه ها را به ندا سپرده است ، جايي كه بچه ها كنار هم آرميده اند ، سهراب بیست ساله مي شود . سهراب جان تولد مبارک .

(سهراب اَعرابی، جوان ۱۹ ساله‌ای که سال آخر دبیرستان را می‌گذراند در جریان اعتراض به نتایج انتخابات ۱۳۸۸ در حوالی میدان آزادی بر اثر تیراندازی کشته شد، ولي تاكنون هيچ مرجع رسمي جزئيات دقيقي از تاريخ و نحوه شهادت او منتشر نكرده است ) .

امیر حسین کاظمی

وبلاگ با مردم

0 نظرات: